سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

مفسدان اقتصادی؛ سرشاخه ها یا ریشه ها!

    نظر

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم



 فیاضی ، سید جلال : پس از حدود دو دهه از اعدام فاضل خداداد، هفته گذشته مه آفرید امیرخسروی متهم اول فساد 3 هزار میلیارد تومانی به دار مجازات آویخته شد
و اکنون نگاهها به سوی بابک زنجانی است که رقم پرونده اش را 10 هزارمیلیارد تومان گزارش کرده اند. در این میان اما شهرام جزایری دوران محکومیت خود را می گذراند و برخی می گویند چندان هم به او بد نمی گذرد!و شاید هم پس از پایان این دوران دوباره به چرخه اقتصادی کشور بازگردد. اما فاضل، مه آفرید، شهرام و بابک هیچیک مقام سیاسی یا دولتی نیستند، بلکه اغلب آنها مدعی شده اند که نوابغ اقتصادی هستند که از بسترهای مناسب بیشترین بهره را برده اند ویک شبه ره صد ساله را پیموده اند!
در این میان باید پرسید مفسد اقتصادی کیست؟ چه کسانی ریشه اقتصاد کشور را می سوزانند و با اعتمادسوزی برای پیشرفت عدالت محور کشور مانع ایجاد می کنند.
اگر چه تعاریف مفسد اقتصادی متفاوت است اما
نگارنده بر این باور است که مفسدان واقعی اقتصادی صاحبان قدرت سیاسی هستند که از این قدرت برای ثروت اندوزی خود و دیگران سوءاستفاده می کنند. دادستان کل کشور در گزارش به خانه ملت از تحت تعقیب قرارگرفتن برخی مقامات پیشین از جمله برخی مقامات ارشد دولتی تا حد معاون وزیر، نمایندگان مجلس، برخی مقامات قضائی قبلی سخن به میان آورده است. به اعتقاد نگارنده شهرام ها، مه آفریدها و بابک ها سرشاخه هائی هستند - که البته باید به اشد مجازات برسند - اما اگر از ریشه ها تغذیه نشوند هرگز نمی توانند با سرمایه های اندک به ثروتهای کلان دست یابند.
در ساختار اقتصادی و بانکی کشور گاه تلفن یک مقام سیاسی می تواند سرنوشت یک پرونده را تغییر دهد-حتی اگراین رانت تلفنی برای آن مقام سیاسی منافع اقتصادی مستقیم یا غیر مستقیم نداشته باشد- میزان ضربه ای که این رانت به اقتصاد کشور می زند حتی اگر رقم منفعت اقتصادی آن هم ناچیز باشد بسیار فراتر از جرم میلیاردی سر شاخه هاست.
اعدام مه آفرید می تواند پیام قاطعیت قوه قضائیه را به سر شاخه های فساد اقتصادی بدهد اما هنوز ریشه ها در حاشیه امنیت هستند چون تاکنون هیچ مقام سیاسی (تقنینی، اجرایی و قضایی) برای نقشی که در فساد اقتصادی ایفا کرده است مجازات نشده است. حکایت بابک زنجانی هم جز این نیست. پس از فاضل، شهرام پیدا شد، بعد از او مه آفرید و اکنون بابک زنجانی! اما تا ریشه ها را نسوزانید، این چرخه ادامه خواهد داشت و سرشاخه ها به اتکاء ریشه ها جوانه خواهند زد.
ریشه فساد اقتصادی، ساختارهای فساد زا و مدیران فسادآفرین هستند، آنها را از چرخه اقتصاد ایران حذف کنید!

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


تا که بودیم نبودیم کسی

    نظر

 

 

تا که بودیم نبودیم کسی  

 کشت ما را غم بی-هـَمـنـَفـَسـی

  

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

 

 
 

 

 

تا که بودیم نبودیم کسی،

کشت ما را غم بی همنفسی

تا که رفتیم همه یار شدند،

خفته ایم و همه بیدار شدند

قدر آئینه بدانیم چو هست

نه در آن وقت که افتاد و شکست

در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش مرده پرست

تا هست به ذلت بکشندش به جفا

تا رفت به عزت ببرندش سر دست

آه میترسم شبی رسوا شوم،

بدتر از رسواییم تنها شوم

آه ازآن تیر و از آن روی و کمند،

پیش رویم خنده پشتم پوزخند

 

 

  بـــرگی از خاطرات جانباز شیمیایی

(جهت خواندن قسمت اول و قسمت دوم بر روی آنها کلیک کنید.)

 

فردا نزدیک ظهر، او نیز مرخص شد. خداحافظی گرمی کرد. وضع و حال جسمی مرا جای شکری برای خود می دانست!. اگر چه هر یک در حالتی نسبت به دیگری باید شکر گزار باشیم، اما همه در همه حال به داده ها و گرفته هایش باید رضا دهیم و شکر او کنیم. ساعتی بعد از رفتن او دو نفر دیگر آمدند. یکی از آنان آشنا در آمد.

رزمنده ای از روستای شهری از شهرهای اطراف شهرمان (ونک سمیرم) که بیشتر درمانش از طریق شهر ما انجام می گرفت به جهت وضعیت حاد او و نبود امکانات، ساکن شهرضا شده بود. قبل از این رسیدگی، درمان و حتی ارسال کپسول اکسیژن به روستای محل زندگی اش، هر بار به مشکلی بر می خورد!. طی ماه های متمادی بارها و بارها کپسول اکسیژن یدکی او بوسیله ی کسبه هایی از روستا که برای خرید به شهر آمده بودند، فرستاده می شد!. سرحد و سردسیر بودن روستای آنان، به ویژه هنگام برف و بوران، انجام این کار را سخت کرده بود!. این ها باعث ترک زادگاه و سکونت در شهرضا شده بود.

هنگام ورود به بخش نیز یک کپسول متوسط اکسیژن به همراه داشت. لوله اش را در دهان گذاشته، سرفه می کرد و نفس نفس می زد!. سلام و احوالپرسی کرد. دلیل بستری ام را پرسید؟. خود نیز آمدنش را برای شستشوی ریه با هماهنگی قبلی بیان کرد.

بعد از ناهار و ساعتی خواب، خاطراتی از مجروحیت و دوران مصدومیت و درمان خویش را تعریف کرد!. درد و رنج بسیاری کشیده بود. دردی که او را در شهری غریب، به همگان شناسانده بود!. کپسول اکسیژن بر ترک موتوری سه چرخ، لوله به دهن، در رفت و آمد بود. از برخورد مردم رضایت داشت!. آخر هیچ سنگ دلی طاقت دیدن نفس های نصف و نیمه اش را نداشت!. خندان به اینکه همه در هر برخوردی مرا نسبت به خود اولی می دانند!. یا تحمل سرفه، تنگی نفس و خلط هایم را ندارند!، یا ناراحت می شوند و برایم دل می سوزانند!. که خاطرم به دومی جمع تر است...

شب هنگام، قصد رفتن به حمام داشت. حوله و لباس های خود را برداشت، از اتاق بیرون رفت. نیم ساعتی گذشت، ناگهان درب اتاق با شدت تمام باز شد!. حوله ای چون احرام به خود پیچیده بود!. سر و صورتش خیس، انگار از زیر دوش بیرون آمده بود!. خود را به روی تخت انداخت!. لوله اکسیژن را به دهان گذاشت، تند تند، اما  نصفه نیمه نفس می کشید!. تمام هوش و ذهنش را معطوف نفسی تازه کرده بود!. چنان که از یاد برده، لباسی بر تن ندارد!. ما نیز نگران از وضعیت او، نیم نگاهی و زود چشم می دوختیم. اسباب نگرانی و خنده با هم جور شده بود. چند لحظه بعد، کمی حالش بهبود یافت. تاسف و خجالت از بی حواسی و بی توجهی به عریانی اش را، هی تکرار می کرد. توضیح داد که زیر دوش بودم تنگی نفس فرصت خشک کردن و پوشیدن هیچ لباسی به وی نداده است!. دو سه روزی از نزدیک، ناظر به زجر تنفسی او بودم. دو سه روزی که از هر دری سخنی گفت!. از جمله اینکه، این نفس های نصف و نیمه دیر یا زود خواهد ایستاد!. اتفاقی که طولی نکشید. چهار پنج سالی دیگر را به همین منوال گذراند!. تا اینکه صبحی خبردار شدیم نیم نفس های سخت و با زحمت «فریدون عقدکی» از رفت و آمد، ایستاده است. (روحش شاد)     

ده روز تجربه و حشر و نشر با جانبازان عزیز شیمیایی، درک سخن شیخ اجل سعدی شیراز را حتی برای مدتی وادار می کرد: «هر نفس که فرو می رود ممد حیات است و چون فرو می اید مفرح ذات، پس در هر نفس دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب. از دست و زیان که بر آید/کز عهده ی شکرش به در آید.»

  مرجع 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی 


هـنـــر پیامبر این بود که از ...

    نظر

 

 

  هـنـــر پیامبر این بود که از ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم


 حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد حجتی کرمانی ، محقق و نویسنده :
قرآن کریم آیات فراوانی در نعت حضرت رسول اکرم (ص) دارد. «و انک لعلی خلق عظیم» در این آیه
خداوند پیغمبر را دارای خلق عظیم توصیف کرده است. آیات دیگر این اخلاق را به صورت عینی مطرح کرده‌اند. آنجا که می‌فرماید: «این رحمت خدا بود که تو در برابر این مردم نرم شدی که اگر درشت‌خو و دارای قلب سختی بودی مردم از دور تو پراکنده می‌شدند.» این آیه نشان می‌دهد که حضرت رسول در مدت دعوت خود با نرمش فوق‌العاده با مخالفان و دشمنان برخورد می‌کردند. چون با دوست، همه نرمخو هستند. اما مهم نرمی با دشمنان و جاهلان است که پیغمبر برای جلب مردم جاهل هیچ سلاحی را برنده‌تر از اخلاق خوب و نرمش در گفتار و رفتار سراغ ندیدند.
« لقد جائکم رسول من انفسکم». این آیه هم اوصاف پیامبر را ذکر می‌کند که اولاً پیامبر از میان همین مردم برخاسته و ثانیا در رنج‌ها و گرفتاری‌های مردم شریک بوده است، چون
می‌فرماید بر پیامبر خیلی سخت می‌گذرد وقتی مردم در رنج می‌افتند و این یعنی شریک غم و اندوه مردم بودن و این دغدغه مردم در حضرت رسول به حد افراط رسیده و حتی دلسوزتر از خود مردم در حال آنها بوده است.
به موجب آیه کریمه: «لقد کان لکم فی رسول‌الله اسوه حسنه» یعنی پیامبر اسوه و به تعبیر امروزی الگوی شما است. البته این کلام قرآن به این معنا نیست که ما نمی‌توانیم این اخلاق را دارا باشیم ـ البته در سطحی مثل پیامبران نمی‌توانیم ـ ولی باید از این مکتب درس بگیریم و هر درصدی را که در توان داریم از سیره آن بزرگواران اخذ کنیم و به کار ببندیم.
پیامبر وقتی مکه را فتح کردند به تمام دشمنان عفو عمومی دادند و خانه ابوسفیان که سرکرده محاربین و از دشمنان خونین ایشان بود را به عنوان خانه امن معرفی کردند، در حالی که در عرف آن روز می‌توانستند تمامی آنها را به عنوان غنیمت جنگی بگیرند و کسی بر ایشان خرده نمی‌گرفت، چون قانون عرف چنین بود اما بخشش هنگامی لذتبخش است که فرد بخشنده در قدرت و شکوه باشد و پیامبر در مقام یک فاتح و در اوج قدرت این کار را کرده، در حالی که سران و سلاطین در جنگ‌ها هنگامی که فتحی به دست می‌آوردند، در از بین بردن دشمن درنگ نمی‌کردند. فرق فاحش ما با پیغمبر اکرم (ص) و جانشینان آن حضرت - که اکثراً به آن توجه نمی‌کنند یا خود را به تغافل می‌زنند ـ این است که آنها تخصص و هنرشان این بود که از دشمنان دوست بسازند، اما ما متخصصیم که از دوست، ‌دشمن بسازیم. 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


کاسـبـــی ِ دلـواپـســـی ...

    نظر

 

 

 امام خمینی وَ اشخاص خودسَـر ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  بسم الله الرحمن الرحیم

 دکتر غلامعلی رجایی :  "آنهایی که به اسم اسلام مشغول شده اند به اعمال «خود سری» ، اینها کرم هایی هستند که باطن این نهضت را به فساد خواهند کشید.» (صحیفه امام ، ج 11ص 313 ) آنهایی که با ادبیات امام آشنا هستند و صحیفه امام را خوانده و می خوانند، می دانند امام به ندرت با چنین ادبیاتی صحبت نموده و به این تلخی از عمل شخص یا اشخاصی انتقاد کرده است. امام در ابتدای این فرمایش با عکس العمل شدید در برابر عمل بعضی حزب اللهی هایی که در ماههای آغازین انقلاب در کمیته ها و..در اقتدا به روش ناپسند مارکسیست ها با ادعای دفاع از ارزشها به حقوق و املاک و سرمایه قانونی بازاریها و مردم ثروتنمد دست درازی می کردند و بساط مصادره انبارهای پر از کالا و منازل وسیع و املاک ..راه می انداختند و گمان می کردند دارند به اسلام و انقلاب خدمت می کنند، ضمن زدن مثال جالبی می فرمایند: "کارهای کمونیست ها را می کنند به اسم اسلام. کارهای مارکسیست ها را می کنند به اسم اسلام. حرف های آنها را می زنند به اسم اسلام و این نهضت از داخل دارد می پوسد. مثل یک خربزه ای که از بیرون شما آب به آن می دهید، به آن توجه می کنید، یک وقت که می خواهید بچینید می بینید از باطن خراب شده. شما در ظاهر هی خدمت کنید. هی چی بکنید. یک وقت ببینید که نهضت شما کرم زده است. از باطن خراب شده است." این بیان تند و غیر متعارف عمق نگرانی ایشان را ازخودسریهای سال 58 نشان می دهد .من نمی خواهم مثل بعضی دوستان اصولگرا با نقل گزینشی بیانات امام درگذشته در زمان حال برای آنها مصداق سازی و مشابهت سازی نموده و همانند آنان نظر مبارک امام را مصادره به مطلوب کنم. اما حداقل نتیجه ای که از بیان این فرمایش می شود گرفت این اصل مهم واستراتژیک و حیاتی است که: با نادیده گرفتن قانون و ضابطه و به تعبیر ایشان " خودسری" و ایستادگی در برابر قانون، - که اکنون در این دولت به مذاق بعضی دلواپس ها خوش آمده است – به شدت باید برخورد شود . امنیت یک طرفه شده است! هرجا کسی که غیر اصولگرا باشد به جایی برای سخنرانی رفته یا می رود نیروهای قانون شکن و خود سر -که متاسفانه غالبا از جوانهای کم اطلاع و مظلوم! دانشجو هستند- در اجرای دستوری که از مرکزیت به آنها داده شده!، احساس تکلیف نموده و در مراسم حضور می یابند، صف می کشند ، شعار می دهند و مجلس برهم می زنند و در این میان آنچه بر زمین افتاده و می افتد جسدی بنام قانون است! حکایت جالبی است! بخشی از یک تفکر و جناح دولت از دست داده! به مدد برخی حمایتها از یک سو و تسامحهای بیجای مقامات سیاسی ،امنیتی و انتظامی در دولت کنونی از سوی دیگر، آنقدر میدان را وسیع دیده و می بیند که برای تفکر رقیب که از قضا با رای مردم حاکم شده است، هیچ جا و منزلتی حتی در حد حرف زدن قائل نیست و مهم اینکه با ضعف برخورد مسولین ذی ربط، عملا در برابر این قانون ستیزی-های مکرر که حتی صدای رهبری را هم درآورده پاداش هم می بیند!
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

   تاجیک، نصرت اله - دلواپسی برای مذاکرات هسته‌ای و کفن‌پوشی سیاسی نوعی کاسبی شده. ظاهرا منافع تحریم‌ها برای عده‌ای شیرین است ولی مساله اصلی موج جدید کاسبان، مذاکرات هسته‌ای نیست بلکه مشکل دست‌بالانداشتن سیاسی- اقتصادی است. متاسفانه این جماعت آنقدر کم‌حوصله هستند که طاقت صیفی‌کاری هم ندارند چه رسد به باغداری و رعایت قوانین اقلیت و اکثریت و آماده‌کردن خود برای سر صندوق‌ها تا سال دیگر! رنگ‌‌وبوی سخنان برخی از حاضران در همایش دلواپسان سفارت سابق آمریکا آنقدر حماسی بود که به‌وضوح نشان از آن داشت که آنچه در ذهن برخی از حاضران می‌گذرد و بر زبانشان جاری شد، فرا‌تر از اعلان دلواپسی است. یکی مردم را به قیام و دیگری، آنها را به شورش دعوت کرد و سومی هم گفت علاقه‌مند است گلیم از زیر پای دولت بکشد.
به‌نظر می‌رسد این چندماهی که اینان از کما بیرون آمده‌اند خیلی به آنها سخت گذشته که الان در لانه جاسوسی آمریکا اینچنین فریاد می‌زنند. برای رفع نگرانی کاسبان دلواپس سعی می‌کنم توضیحاتی اندرباب اهمیت و زوایای گوناگون سیاست خارجی و روابط بین‌المللی ایران در شرایط کنونی بدهم. سیاست خارجی ایران راه‌های متعددی را برای پیمودن دارد. اما هم‌اکنون شرایط جهانی و منطقه‌ای به‌گونه‌ای است که دیگر تعدد راه و ابزارهای طی آن، اهمیت چندانی نداشته بلکه اثرات منطقه‌ای و جهانی هر مسیر، انعکاس آن روی ایران و افق دیدی که برای اتخاذ راهبرد بعدی برای ایران فراهم می‌کند، مهم‌تر است. یعنی در‌ گذار از مرحله فعلی و حرکت به سمت چشم‌انداز ترسیمی در اسناد بالادستی سیاست خارجی و تاکید بر هر یک از اهداف مذکور در آنها، به جغرافیای منطقه‌ای محدود نخواهد ماند و بالعکس، متغیرهای فرامنطقه‌ای بر تحولات سیاست خارجی و مناسبات ایران اثر‌گذار خواهد بود. بنابراین با درنظرگرفتن مهم‌ترین بازیگران و متغیرهای موثر در رویکردهای جمهوری اسلامی، تقابل و همسویی قدرت‌های رقیب منطقه‌ای وابسته و فرامنطقه‌ای دارای منافع در درون جغرافیای سیاسی منطقه با جمهوری اسلامی ایران دارای اهمیت بوده و باید به‌عنوان یک عامل مهم در معادلات امنیت و توسعه منطقه در نظر گرفته شود. با توجه به این عوامل، ورود به فضای تحلیلی سیاست خارجی می‌طلبد که راهبردهای درازمدت‌تر که میزان تصمیم‌گیری‌های مرحله‌ای را کمتر، برداشت‌های شخصی و سلیقه‌ای و تغییرات سریع اهداف سیاست خارجی را به صفر نزدیک کند و در عوض چنین راهبردهایی حاصل تعامل با محیط پیرامونی باشد که باعث کاهش مشکلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی شود. عدم شناخت کافی از محیط سیاسی، منطقه‌ای و بین‌المللی باعث می‌شود تا نتوانیم با اتخاذ روش‌های صحیح و مناسب با راهبردهای طراحی‌شده و مواضع درست و طولانی‌مدت، از امکانات و ظرفیت‌های تولیدشده در سیاست خارجی، روابط بین‌الملل، منطقه‌ای و اوضاع جهانی برای کسب و تامین منافع ملی بهره‌برداری بهینه کنیم. بنابراین آنچه آفت سیاست خارجی کشور و سم مهلک برای آن محسوب می‌شود، پوشاندن لباس جناحی بر آن، بر سر هر کوی و برزن‌نشاندن و به‌تاراج‌گذاشتنش و نهایتا هر دم آن را به رنگ و بویی آغشتن است که نه خود بدانیم چه معجونی است و نه دیگران تکلیف خود را با ما می‌دانند!  

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


فتح خرمشهر و الگو سازی امام خمینی(س)

    نظر

 

 فتح خرمشهر و  


 الگو سازی امام خمینی(س)  


 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

  بسم الله الرحمن الرحیم

   یادداشت حسین علایی به مناسبت سوم خرداد :
روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر، پس از حدود 19 ماه اشغال آن به دست نظامیان رژیم بعثی صدام است. این روز بزرگ، یک خاطره به یادماندنی تاریخی است که به یک ذهنیت مستمر در حافظه تاریخی ملت ایران، بدل شده است.
فتح خرمشهر و الگو سازی امام خمینی(س)
روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر، پس از حدود 19 ماه اشغال آن به دست نظامیان رژیم بعثی صدام است. این روز بزرگ، یک خاطره به یادماندنی تاریخی است که به یک ذهنیت مستمر در حافظه تاریخی ملت ایران، بدل شده است. فتح خرمشهر، موجب هیجان عظیم و به وجودآمدن احساسات و عواطف پاک در میان ملت ایران شد و دل ‌های همه ایرانیان و مسلمانان جهان را به یکدیگر نزدیک کرد و یک نوع وحدت عملی و همدلی را در بین اقشار مختلف ملت ایران برانگیخت.
از سوی دیگر، این فتح بزرگ، موجب سرشکستگی رژیم صدام حسین و نیز تلخکامی حامیان قدرتمند وی شد. صدام و نظامیان بعثی، همه همت، توان و تدبیر خود را برای حفظ خرمشهر و ادام? اشغال آن ، به کار گرفتند و این شهر قشنگ را با آرایش نظامی و عملیات مهندسی به زعم خود به یک دژ نفوذ ناپذیر و غیر قابل تصرف تبدیل کرده بودند. آنان با کشیدن حصارهای دفاعی متعدد به دور این شهر و احداث خاکریزهای دفاعی گسترده، با تخریب خانه ‌های مردم و نیز ایجاد استحکامات گسترده، که با تعبیه میدان‌های مین و چیدن سیم خاردارهای زیادی به دور آنان صورت گرفته بود، از پدافند قطعی خود برای حفظ این شهر مطمئن شده و حتی فکر مقابله با عملیات احتمالی هوابرد و هلی‌بُرن از سوی نیروهای ایرانی را نیز کرده بودند و هرجا فضا و زمین مساعدی برای فرود آمدن نیروها از هوا بود، آن ناحیه را با کاشتن عمودی تیرآهن های متعدد،‌ برای اقدام نظامی از آسمان، ناممکن ساخته بودند.
همه این اقدامات، نشان از عزم جدی صدام، برای نگهداری و ادامه اشغال این شهر از سوی نظامیان بعثی عراقی داشت. رژیم بعثی عراق در آن زمان، حتی در نقشه‌های منتشره از سوی خود، نام این شهر را نیز عوض کرده بود و اسم «مُحَمَّره» را بر آن گذاشته بود، تا ایرانیان را از رسیدن به شهر خرّم خود، مأیوس نماید. صدام حتی پس از 25 روز نبرد شبانه‌روزی رزمندگان اسلام در عملیات بیت‌المقدس و درست هنگامی که آنان به دروازه های غربی خرمشهر نزدیک می‌شدند، همچنان به تقویت نیروهای نظامی خود در این شهر می‌پرداخت و برای جلوگیری از پیروزی قطعی رزمندگان اسلام، سربازان جدیدی را وارد این شهر برای ادامه تصرف آن می‌کرد، به گونه‌ای که بیشترین نظامیان عراقی در جریان عملیات بیت‌المقدس، از داخل بندر خرمشهر به اسارت گرفته شدند. به دام افتادن حدود دوازده هزار نفر از نظامیان بعثی در این شهر نام‌آور، حکایت از اراده جدی صدام برای در اهتزاز نگه داشتن پرچم دشمن بر بالای خانه‌های ویران شد? مردم در این شهر مرزی داشت.
خرمشهر که در آخرین روز عملیات بیت‌المقدس از تصرف دشمن خارج شد، به صورت نماد موفقیت پرچمداران توحید و علامت پیروزی قوای اسلام و عزت ایرانیان درآمد و مُهری داغ به نشان? شکستی بزرگ بر پیشانی صدام و رژیم بعثی عراق گذاشت. این عملیات و رشادت‌ها و افتخاراتی که رزمندگان اسلام در شب ها و روزهای آن آفریدند، اسطوره‌ها را به واقعیت بدل کرد و دسترسی به قهرمانان افسانه ای را در عمل، امکانپذیر ساخت.
در این نبرد نسبتاً طولانی شجاعت، از جان‌گذشتگی، فداکاری، صبر، آقایی، مقاومت و چیزهای دست نیافتنی، همه در صحنه عمل رخ داد. صدام پس از فتح خرمشهر در لاک دفاعی عمیق‌تری نسبت به آنچه پیشتر انجام می‌داد فرو رفت. از این به بعد بود که او احساس کرد، جنگی را که خود آغاز کرده است، تا انقلاب اسلامی را از پای درآورد، هم اکنون موجب تزلزل حکومت وی شده است و اشغال سرزمین ایران، امکان بازگرداندن لب? تیز جنگ را به سوی حاکم بغداد و رژیم سفاک و خون آشام‌اش در پی دارد.
لازم به ذکر است که پس از فتح خرمشهرهمچنان بیش از 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران، در اشغال نظامیان بعثی عراق باقی ماند. مناطقی همچون نفت‌شهر، شلمچه، طلائیه، ارتفاعات قلاویزان، ارتفاعات سومار و ارتفاعات حَمرین در غرب کشور از جمله نقاطی بود که ارتش صدام آن ها را پس از عملیات بیت المقدس نیز در اشغال خود نگه داشت و پس از مدتی به خاطر نگرانی از حملات جدید رزمندگان اسلام حدود 1500 کیلومتر مربع از مناطق اشغالی را رها کرده ولی همچنان 1000 کیلومتر مربع از ارتفاعات سرکوب غرب کشور و نیز برخی از مناطق مانند نفت شهر را در اشغال نظامیان خود حفظ کرد. صدام در طول جنگ نشان داد که تنها با نبردی شجاعانه و با کمک فشار نظامی و اقدامات تاکتیکی دست از اشغالگری و سبعیت برمی‌دارد.
فتح خرمشهر، یکی از نتایج بزرگ عملیات بیت‌المقدس بود، ولی تنها دستاورد آن نبود. در این نبرد که یکی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین عملیات‌ها در دوران جنگ تحمیلی است، حدود 5400 کیلومترمربع از خاک کشور که در جنوب استان خوزستان به اشغال صدامیان درآمده بود، آزاد شد. این وسعت، چندین برابر مساحت برخی از کشورهای همجوار ایران مثل بحرین است که دشمن در آن با حداکثر توان نظامی خود؛ یعنی با شش لشکر شامل سه لشکر زرهی، یک لشکر مکانیزه و دو لشکر پیاده و ده تیپ مستقل، پدافند می‌کرد. دشمن در آرایش و گسترش یگان های خود در این منطقه عملیاتی، با استفاده از 1400 دستگاه تانک، 1200 دستگاه نفربر زرهی و بیش از 500 عراده توپخانه صحرایی و پدافند هوایی و حدود 80 هزار نفر نیروی نظامی، این ناحیه بزرگ را در کنترل خود داشت.
وجود موانع طبیعی در اطراف منطقه تحت اشغال؛ یعنی رودخانه «کرخه نور» در شمال آن، رودخانه «کارون» در شرق و رودخانه «اروندرود» در جنوب و آب‌های «هورالهویزه» در غرب منطقه اشغالی و نیز وجود دشت‌های وسیع مناسب برای مانور زرهی، که ستون فقرات ارتش صدام را تشکیل می‌داد، شرایط بسیار مناسبی را برای نیروهای اشغالگر، پدید آورده بود که با حمایت گسترده نیروی هوایی و آتش‌های وسیع پشتیبانی، می‌توانست احساس کند که در قلعه خیبر نشسته و امکان نفوذ به جبهه وی، وجود ندارد.
اما چگونه این منطقه وسیع از دست نیروهای دشمن خارج شد؟ چه اتفاقی در بین نیروهای ایرانی افتاد که آنان، توانستند، ظرف یک سال و اندی، همه سرزمین‌های تحت اشغال دشمن را آزاد و عملیاتی به بزرگی نبرد بیت‌المقدس را طراحی و اجرا کنند؟ آیا بر تعداد و تنوع تسلیحات و تجهیزات آنان افزوده شد؟ آیا کشوری به آنان کمک نظامی کرد؟ آیا حامیان صدام، دست از حمایت رژیم بعثی برداشتند؟ آیا تحریم تسلیحاتی ایران شکسته شد؟ و آیا آمریکا، شوروی و اروپا، از حمایت گسترده تسلیحاتی و واگذاری اطلاعاتی نظامی به صدام دست کشیدند؟
پاسخ همه این پرسش‌ها منفی است، ولی آنچه واقعیت دارد، این است که توان رزمی رزمندگان اسلام، گسترش عظیمی پیدا کرد. برای درک این موضوع، باید به تحول فکری و فرهنگی عظیمی که حضرت امام خمینی(ره)، با آغاز جنگ از سوی صدام، در بین مردم ایران ایجاد کردند اندیشید که حاصل آن را در فتح خرمشهر می توان دید. به همین دلیل امام خمینی، فتح خرمشهر را نه فقط فتح یک سرزمین مهم، بلکه به طور ضمنی فتح ارزش‌ها حساب کردند.
امام خمینی (ره)، در جریان تهاجم صدام به ایران، اقدامات اساسی زیر را برای برخورد با دشمن انجام داد و ذهن مردم ایران را در این زمینه متحول ساختند:
1- ترس از جنگ و نگرانی از حمله نظامی دشمن را، با سخنان خود از دل مردم ایران بیرون راندند.
2- دفاع را بر همه مردان و زنان به عنوان واجب کفایی اعلام نموده و میدان جنگ را در اختیار همه مردم ایران گذاشتند و به مصداق آیه: «اُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتِلونَ بِأنَّهُم ظُلِموا وَ اِنَّ اللهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدیر اَلَّذینَ اُخرِجوا مِن دیارِهِم بِغَیرِ حَق اِلا أن یَقولوا رَبُّنَا الله» (سوره حج، آیات 39 و 40).
یعنی به رزمندگان اسلام اجازه جنگ با دشمنان داده شد زیرا آن ها تحت ظلم واقع شدند و خداوند بر یاری آن ها قادر است، کسانی که به ناحق از خانه هایشان آواره شدند به خاطر آن که می گفتند پروردگار ما الله است.
بدین ترتیب، توان رزمی ایران به یکباره افزایش یافت و مشارکت آحاد مردم در دفاع از کشور رخ داد.
3- به همه رزمندگان اعلام کرد که «شما می‌توانید»، تنها «نصرت کنید خدا را، تا نصرت کند شما را» و خدا مجاهدان راهش را بر قاعدین برتری بخشیده است؛
«فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلی القاعِدینَ اَجراً عَظیما».
4- او اعلام کرد که شما پیروزید، حتی اگر کشته شوید، زیرا به فوز عظیم شهادت می‌رسید «وَ ما بنا اِلا اِحدَی الحُسنَیَین».
5- او از حضور همه استعدادها و همه اقشار مردم، بدون هیچ محدودیتی از نظر جسمی، سنی، تحصیلاتی، قومی و... در جبهه‌های جنگ استقبال کرد و راه ورود «نیروهای داوطلب» را که «بسیجی» خوانده می‌شدند، برای مقابله با دشمن به جبهه‌ها باز کرد، برای همین بود که نسل جدیدی از فداکاران و سرداران بزرگ وارد عرصه دفاع شدند و کار طرح ریزی نبردها و انجام عملیات‌ها را بر عهده گرفتند؛ سردارانی مانند شهیدان حسین خرازی، حسن باقری، مهدی باکری، صیاد شیرازی، منفرد نیاکی، احمد متوسلیان، احمد کاظمی، محمود شهبازی و صدها شهید گمنام و بزرگ دیگر.
درواقع، امام خمینی به خوبی نقطه آغاز حرکت برای ایستادن در مقابل دشمن را «شخصیت‌سازی فرهنگی جامعه» تشخیص دادند و با انتقال آموزه‌های اسلام در این زمینه به عنوان سیر اساسی تحول در جبهه‌های نبرد گام بلندی را برداشته و دست به یک تحول عظیم فرهنگی در بین مردم زدند. ایشان با تحمیل جنگ از سوی دشمن، این حادثه را به عنوان فرصتی برای آشنایی مردم با فرهنگ دفاعی اسلام تلقی کردند و دیدگاه‌های زیبای اسلام را در این زمینه به طور مرتب برای آحاد مردم بیان داشتند.
اقدام دیگری که ایشان انجام دادند، این بود که با بیان نکات فوق، تحولی را در فرهنگ خانواده‌های ایرانی به وجود آوردند، به گونه‌ای که آنان با فرستادن فرزندان خود به جبهه‌های جنگ، در جامعه ‌شأن والایی می یافتند و به اعزام فرزندانشان برای مقابله با دشمن افتخار می‌کردند. پدران و مادران ایرانی، خود مشوقان فرزندان خویش برای حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شدند و این یک تحول عظیم روحی و فرهنگی بود. امام خمینی به گونه‌ای سخن می‌گفتند و رفتار می‌کردند که جوانان ایرانی، عاشق محیط جبهه‌ها می‌شدند و کوچک‌ترها که به دلیل کمی سن، در جبهه‌ها پذیرفته نمی شدند، ناراحت می شدند وگریه می‌کردند.
علاوه بر این ها، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، دست به یک «الگوسازی» موفق زدند. ایشان نوجوان رزمنده‌ای را که در زمان تلاش دشمن برای اشغال خرمشهر، دست به یک فداکاری بزرگ زده بود ، الگوی همه جوانان و ایرانیان معرفی کردند و فرمودند: «رهبر ما آن طفل دوازده ساله‏‌اى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»(صحیفه امام،ج14،ص73). ایشان با معرفی این الگوی ماندگار، عملاً به مردم نشان دادند که اسلام و جامعه اسلامی در عمل از چه افراد و شخصیت‌هایی استقبال می‌کند و به چه انسان‌هایی ارج می‌نهد. ایشان از خود گذشتن، فدا کردن جان و فی‌سبیل الله حرکت کردن را الگوی مناسب انسان‌ها معرفی کردند و قهرمانی را در تسلط انسان‌ها بر خویشتن دانستند. برای همین بود که ایشان آن شهید نوجوان را به عنوان یک الگوی «محبوب» و «مطلوب» به جامعه و مردم معرفی کردند.
بنابراین، تحول عظیم فرهنگی ای که امام امت آفریدند موجب شد که فداکارترین قشر جامعه در صحنه جنگ با دشمن حضور یابند و حماسه‌های بزرگ از جمله فتح خرمشهر را بیافرینند. درواقع فتح خرمشهر حاصل ترکیبی از طرح ریزی و برنامه ریزی ‌های درست، ابتکارات خوب و حضور انسان‌های والایی بود که حاضر بودند در راه خداوند جان خود را بر دست گرفته و با معبود خود معامله کنند.
اکنون، سال هاست که جنگ تحمیلی پایان یافته است، ولی خاطره دفاع مقدس به عنوان پایگاه هویت ملی، همچنان پابرجاست. به همین دلیل فتح خرمشهر، تنها فتح یک سرزمین باارزش نیست، بلکه فتح ارزش‌هایی است که اسلام با کلام امام خمینی در بین ایرانیان آفرید. سالگرد این عملیات غرورآفرین و شگفت‌انگیز بر همه ظلم‌ستیزان مبارک باد. 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


زیباکلام: انرژی هستهای به بخشی از گفتمان آمریکا ستیزی تبدیل شده

    نظر



زیباکلام: انرژی هسته‌ای به بخشی از 


  گفتمان آمریکا ستیزی تبدیل شده ... 
.

.. 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

    صادق زیباکلام ، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با بیان اینکه از سال 81 انرژی هسته‌ای به بخشی از گفتمان آمریکاستیزی تبدیل شده است، گفت: از همان موقع به جای پرداختن به صورت مساله، فعالیت هسته‌ای بار سیاسی و ایدئولوژیک پیدا کرد.

صادق زیباکلام ظهر امروز در نشست بررسی تاثیرات سیاسی اقتصادی انرژی هسته‌ای در ایران که به همت انجمن اسلامی دانشکده‌ علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد با بیان اینکه من هم با انرژی هسته‌ای مخالف و هم موافق هستم، اظهار کرد:
مگر می‌شود انسان با علم و تکنولوژی مخالف باشد؟ از این بابت من موافق انرژی هسته‌ای هستم زیرا انرژی هسته‌ای بخشی از مدرنیته شده و به طور مثال در کشاورزی یا رادیو داروها بسیار موثر است.

 اما آنچه موجب می‌شود من با انرژی هسته‌ای مخالف باشم وضعیت فعالیت هسته‌ای در ایران است. زیرا من معتقدم اشکال کار در فعالیت هسته‌ای از جایی شروع شد که نگاه ما نسبت به فعالیت هسته‌ای به نگاهی سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل شد و فعالیت هسته‌ای به ابزاری در جهت مبارزه با آمریکا تبدیل شده و محور انقلاب شد.

این استاد دانشگاه در ادامه با بیان اینکه انقلاب اسلامی برای خواسته‌ها و اهداف مشخص سیاسی و اجتماعی بود ابراز غقیده کرد: انقلاب ما برای آزادی سیاسی و آزادی اندیشه بود اما بنا به دلایلی انقلاب مصادره شد به این معنا که اهداف آزادی‌خواهانه انقلاب به تدریج کنار گذاشته شده و جریان غرب‌ستیزی، رهبری انقلاب را به دست گرفت و نقطه عطف آن اشغال سفارت آمریکا بود. زیرا از آن زمان انقلاب از دموکراسی‌خواهی خالی شد
((( !!!؟؟؟ _ ع.ع ))).

زیباکلام همچنین با اشاره به این که فعالیت هسته‌ای عامل تقویت‌کننده ستیز با آمریکا شد خاطرنشان کرد:‌
اکنون چهره‌هایی که به شدت با توافق‌نامه ژنو مخالف هستند بیشترین کینه را از دموکراسی و انتخابات آزاد داشته و تمایل سرکوب دیگران را دارند و آمریکاستیز هستند از سویی موافقان توافق‌نامه ژنو به دموکراسی آزادی مطبوعات و رفع حصر اعتقاد بیشتری دارند. برای آن‌ها مهم است در بند 350 اوین چه اتفاقی افتاده است.

وی در ادامه اظهار کرد: در سال 58 ما معتقد بودیم که انرژی هسته‌ای جنایتی علیه ایران است زیرا نیروگاه بوشهر برای دفن زباله‌های هسته‌ای ساخته شده است حتی من نیز چنین تفکری داشتم. پس از پایان جنگ، هاشمی که عقل بیشتری داشت، مساله بازسازی نیروگاه بوشهر را مطرح کرد و نطنز مخفیانه ساخته شد.
((( پاکستان وَ هندوستان وقتیکه تصمیم گرفتند از فعالیتهای هسته-ای خود در جهت تولید کلاهکهای هسته-ای استفاده کنند ، سایت این فعایتها را در نقطه-ی کور ِ ماهواره-های تجسسی نظام سلطه قرار دادند وَ هیچکس متوجه ساخت این سلاحها نشد ، تا زمانیکه آزمایش آنها انجام شد وَ مطلب برملا وَ رسانه-ای شد! کمتر از دو دهه-ی قبل ، آمریکائیها تصمیم گرفتند که با سامانه-ای قابل کنترل از زمین ، مدار گردش ماهواره-های تجسسی خود را از «ثابت» به «متغییر» تبدیل کنند تا حوادثی نظیر آنچه در پاکستان وَ هندوستان رُخ داد ، دیگر تکرار نشود. قرار بود تا سال 2005 ترتیب ساخت وَ ارسال چنین سامانه-ای داده شود. سؤال مهم اینجاست که حداقل چرا در قبال پاکستان موضع بازدارنده-ای هرگز گرفته نشد وَ نمیشود!؟ بدون شک روابط آنچنانی ِ آمریکا وَ متحدینش با حاکمیت پاکستان ، خیلی راحت باعث شد که کماکان به حفظ چنین «پایگاهی» در منطقه ، رضایت دهند وَ منافع نظامی-شان را در این نقطه-ی استراتژیک حفظ کنند. نظام سلطه در طی ِ 36 سال گذشته طوری رفتار وَ تبلیغ کرده که گویا نظام جمهوری اسلامی ، یک «بلای آسمانی»-ست که می-تواند امنیت نه فقط خاورمیانه ، بلکه جهان را هم به مخاطره اندازد! ... اینها با اسلام وَ جمهوری اسلامی مشکل دارند ... _ عـبـــد عـا صـی ))) زیرا این گونه تلقی می‌شد که اگر ساخت آن اطلاع داده شود جامعه‌ جهانی با آن مخالفت می‌کند. از سویی آژانس هم معتقد بود که ایران به دلیل استفاده نظامی از نطنز، ساخت آن را اطلاع‌رسانی نکرده است.

این استاد دانشگاه تهران همچنین افزود: یکی از دلایل تردید جدی غرب به ایران همین فعالیت مخفیانه بود. در سال 81 نیز سازمان مجاهدین خلق نطنز را لو داد و خاتمی هم در 22 بهمن 81 خبر فعالیت نطنز را رسما اعلام کرد و در واقع مشکل از همان جا آغاز شد. از همان دوره بیان شده که انرژی هسته‌ای از نان شب واجب‌تر است و غرب قادر نیست مانع دستیابی ما به انرژی هسته‌ای شود.

زیباکلام در ادامه افزود: در دوران اصلاحات این تفکرات وجود داشت که انرژی هسته‌ای را کج دار و مریز به پیش ببرد تا پرونده به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نرود و در این بین امتیازی داده و امتیازی هم گرفته شود. اما با روی کارآمدن احمدی‌نژاد در سال 84 سیاست دوران اصلاحات خیانت نامیده شد و موسوی، روحانی و تیم مذاکره‌کننده خائن نامیده شدند. در حالی که حاصل سیاست‌های احمدی نژاد این بود که پرونده هسته‌ای به شورای امنیت رود. احمد‌ی‌نژاد هم قطعنامه‌ها را ورق پاره خواند و مدعی بود دلیل مخالف غرب با فعالیت هسته‌ای ایران پیشرفت علمی کشور است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه شورای عالی امنیت ملی در فاصله‌ی سال‌های 84 تا 92 اجازه نمی‌داد مقاله‌ای درباره‌ی پرونده‌ هسته‌ای بیان شود مگر این که تایید کننده‌ی سیاست‌های کشور باشد افزود: اما اکنون عده‌ای دلواپس توافق‌نامه ژنو را مورد هدف خود قرار دهند. که البته خوشبختانه در کنار این ، عده‌ای هم می‌توانند بگویند که انرژی هسته‌ای چه مشکلاتی برای کشور ایجاد کرده است. چرا 250 رشته‌ علمی که احمدی‌نژاد معتقد بود در اثر فعالیت هسته‌ای ایجاد می‌شود هیچگاه ایجاد نشد؟

این استاد علوم سیاسی همچنین گفت: 80 سال پیش یک فیزیکدان اتم‌های اورانیوم را جدا کرد آن موقع این کار ارزش علمی داشت. ولی بیان پیشرفت علمی در نطنز همان قدر خنده‌آور است که ما بگوییم در ایران‌خودرو مرزهای دانش را در می‌نوردیم. فعالیت هسته‌ای منجر به توسعه اقتصادی کشور نشده است. اما چرا وقتی فناوری هسته‌ای نتوانسته توسعه را به دنبال داشته باشد غرب با آن مخالفت می‌کند. پاسخ این پرسش این است که هر کشوری بتواند اورانیوم را 3 درصد غنی کند می‌تواند آن را تا 90 درصد که برای تولید سلاح هسته‌ای نیاز است غنی کند. اکنون این پرسش مطرح است که چرا برای غرب این گونه حساسیت درباره‌ آرژانتین، پاکستان، مصر، ترکیه و برزیل وجود ندارد. پاسخ این است چون ما تنها کشوری هستیم که علنا گفتیم دنبال نابودی اسراییل هستیم و در عمل هم هر کاری توانسته‌ایم انجام داده‌ایم.

زیباکلام در ادامه افزود: اکنون فرماندهان نظامی ما رسما افتخار می‌کنند که ما مرزهای خود را به کنار خاک اسراییل کشانده‌ایم. یکی از فرماندهان نیز گفته که ما به موشک 2 هزار کیلومتری نیاز داریم زیرا فاصله‌ی ما تا تل‌آویو 2 هزار کیلومتر است. در واقع هدف غرب در برنامه‌ هسته‌ای ایران این است که آن‌ها توان هسته‌ای ما را به حداقل کاهش دهند تا اگر روزی خواستیم سلاح هسته‌ای تولید کنیم به زمان زیادی نیاز داشته باشیم. دراین بین این گفته که ما به دنبال تولید بمب هسته‌ای نیستیم توجیه‌کننده غرب نیست.

وی با بیان اینکه دعوای اصلی ما سر بی‌اعتمادی به کشور ماست، گفت: غرب می‌گوید ایران موشک‌های زلزال خود را به حزب‌الله داده پس چرا فناوری هسته‌ای را به آن‌ها ندهد. اکنون غرب به ما اعتماد ندارد ولی برای اولین بار حاضر شده به ما اعتماد کند. البته که آن‌ها مثل عقاب بر ما نظارت دارند و ما نیز باید برای اعتمادسازی اجازه‌ی بازرسی و نظارت سرزده را بدهیم.

این استاد دانشگاه تهران، همچنین با اشاره به اینکه غرب هیچ عجله‌ای برای رفع تحریم‌ها ندارد خاطرنشان کرد: زیرا ‌آن‌ها معتقدند که تحریم‌ها ما را به پشت میز مذاکره نشانده است. آن‌ها صحبت از بازده زمانی 15 یا 20 ساله دارند و ما دنبال بازده زمانی 5 ساله برای رفع تحریم‌ها هستیم. که البته این اختلاف‌ها قابل حل است. زیرا نظام به این نتیجه رسیده که باید به صورت آبرومندانه‌ای از چاه هسته‌ای نجات یابد.

زیبا کلام در ادامه با اشاره به این که پرونده هسته‌ای هزینه زیادی برای کشور داشته است خاطر نشان کرد: به دلیل فشارهای غرب پروژه‌ سوآپ نفت آذربایجان یا انتقال گاز به پاکستان و هندوستان انجام نگرفت و اکنون قطر 5 برابر ما از پارس جنوبی گاز برداشت کرده است در سال گذشته قطر 100 میلیارد مکعب بیشتر از ایران گاز برداشت کرده که معادل 40 میلیارد دلار و 120 هزار میلیارد تومان است که باید این عدد با بودجه عمرانی سال گذشته یعنی 37 هزار میلیارد تومان یا بودجه آموزش و پرورش که معادل 13 هزار میلیارد تومان بوده است مقایسه شود.

وی در پایان با بیان این که ما نمی‌دانیم چه میزان هزینه در بوشهر، نطنز و فردو داشته‌ایم اما می‌دانیم چه هزینه‌ی زیادی برای مقابله با آمریکا داده‌ایم، معتقد است: در مقابل این هزینه‌ها یک تن اورانیوم 3 درصدی به دست آورده‌ایم.

 

مطالب مرتبط :

 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


چرا دختران ما اینقدر شبیه هم هستند؟!

    نظر

 

 

چرا دختران ما اینقدر شبیه هم هستند؟!

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

  در خیابان که قدم می زنی احساس می کنی آدمها تکراری هستند از بس که نوع آرایش ها و فرم بینی و گونه و سایر اجزای صورت و حتی لباس پوشیدن دختران شبیه هم است. انگار که همه دختران از یک مرکز برای این شکلی بودن فرماندهی می شوند.

انتظار دیدن چشم و هم چشمی و دهن بینی در جوامع سنتی و کوچک بیشتر معمول است اما در جوامع شهری و بزرگ ما هم همان خصوصیات به شکل دیگری یافت می شوند. اگر در جوامع کوچک چشم و هم چشمی در سطح خانواده شوهر و جاری وهمسایه ها رایج بود در جوامع مدرن چشم و هم چشمی به صورت تابعیت از مد و هنجارهای نانوشته جامعه ، ظهور و بروز پیدا کرده است.

امروز در شهرهای بزرگ مدل لباس پوشیدن، حرف زدن، آرایش، مدل اتومبیل، نوع تبلت و موبایل، دکور و لوازم منزل، گردش و تفریح و همه رفتارهای ما تابع آن چیزی است که جامعه به عنوان هنجار و نُرم برای ما تعریف می کند. این را در جواب برخی می گویم که می گویند ما در شهرستان آزادی نداشتیم و بایستی تحت تاثیر مردم زندگی می کردیم و در تهران آزاد هستیم و خودمان مدل زندگیمان را انتخاب می کنیم.
این یکی توهم مطلق است که ما کاملا آزاد سبک زندگی خودمان را تعیین کنیم. در شهری مثل تهران شما همه رفتارتان تابع این نرم های نانوشته است و اگر از آنها تخطی کنید به شدت از سمت جامعه مورد فشاری غیرمستقیم قرار می گیرید.

اگر در کنش ها و رفتارهای روزمره خود دقت کنیم می بینیم اکثر رفتارهامان را بر اساس نوع نگاه جامعه تنظیم می کنیم و سلیقه و نظر خودمان کمترین نقش را در شکل دهی سبک زندگیمان دارد. در جوامع غربی این پدیده بسیار کمتر دیده می شود و مردم کمتر به به اصطلاح " حرف مردم" اهمیت می دهند. در شهرهای بزرگ ما میزان آزادی عمل اصلا بیشتر از جوامع کوچکتر نیست و حتی در بعضی زمینه ها می توان گفت شهروندان شهرهای بزرگ بیشتر تحت تاثیر القائات فرهنگی جامعه قرار می گیرند.

شما چقدر زندگیتان را براساس سلیقه خودتان انجام می دهید و جامعه در خط دهی به سبک زندگی شما چقدر نقش دارد؟ خلاصه اینکه
چقدر" حرف مردم" برایتان مهم است؟  

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


ابوذر وَ اوس مَـمــد محله-ی ما! ...

    نظر

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

   اوس ممد، اسم پیرمرد بنایی است هفتاد و چند ساله، که چند روز یکبار و هفته ای یکبار و گاهی هم هر روز میامد و به کاسبهای محله سر میزد و حال و احوالپرسی و یا بگو بخندی می کردیم و می رفت. مدتی نبود. تا اینکه چند روز قبل با عصا آمد و گله و شکایت کرد که چهار ماه است، پایم را عمل کرده ام و توی خانه افتاده ام و حتی یک نفر به ملاقاتم نیامد! من عذرخواهی کردم و گفتم: "میدانی که من چند ساعت و فقط غروبها میایم. متوجه غیبتت نشدم"

او که چندین سال است در محل بنایی کرده، می گفت این مسجد را که الان به بهانه ی بزرگ کردن و تجهیز، خرابش کرده اند را من ساخته بودم و ریالی هم نگرفته بودم. می گفت چند سال قبل زمین کناری مسجد که بی صاحب رها شده بود را ملای مسجد دیوار کشی کرد. پرسیدم این دیوار را برای چه می کشی؟ گفته بود: میخواهم برای خودم خانه ای بسازم. اوس ممد عصبانی شده بوده و داده بوده دیوار را خراب کنند. بعد هم پیگیر شده بود برای بیرون راندن پیشنماز از مسجد، تا اینکه پیشنماز جدید فرستاده بودند. آن زمین هم به دست اوس ممد بعدا به مسجد اضافه شده بود، با این شرط که اگر صاحبش پیدا شد با او با پرداخت پول زمین به صلح برسند.

تعریف می کرد از زمانی که ارزاق عمومی محلات از طریق تعاونی های مستقر در مساجد توزیع می شد و از اینکه نفت را با متصدی شعبه ی نفت، میبردند و درخانه ها با کارت نفت، تحویل خانوار می دادند و از این که سفارش پشت سفارش میرسید که به فلانی بیشتر و یا زودتر نفت برسان! و از این که رفته به ستاد توزیع اقتصادی آنزمان و کارت نظارتش را پاره کرده و گفته "تا الان، تا امروز بودم و از پا و از کمر افتادم تا همه ی کوچه ها و خیابانها را گز کنم تا مبادا حقی نا حق نشود اما از امروز به بعد دیگر نیستم، چون تحمل بیعدالتی را ندارم و زده بود بیرون.

بعد از اینکه سال قبل فهمید، همزبان هستیم و آذری، راحتتر حرف میزند و احساس قرابت بیشتری هم می کند

خلاصه بر طبق آنچه تا به حال برایم تعریف کرده فهمیده ام، عمری را صرف ساختن خانه های ساکنین محله و آبادانی مسجد کرده، ولی الان کسی سراغش را نمی گیرد!

دیروز عصبانی و ناراحت آمد پیشم. می گفت پیشنماز مسجد نیمه کاره، که مسجد را خراب کرده و دو نفر و نصفی نماز خوان را چند سال آواره ی این مسجد و آن مسجد کرده، مرا بعد از چهار ماه با عصا و زیر شلواری دیده و بر سرم هوار می کشد که مومن چرا برای نماز جماعت نمی آیی؟! به او گفتم: من اگر میدانستم آخر و عاقبت دینم این می شود از اول می رفتم مسیحی یا گبر یا یهودی میشدم! پرسیده بود چرا؟ و اوس ممد گفته بود: پیغمبر دین من بر سرش خاکروبه می ریختند و وقتی دید دو روز خبری از خاکروبه نیست، پرسید این دوست ما که بر سرمان خاکروبه می ریخت کجاست که دو روز است از او خبری نیست؟ گفتند مریض شده و در خانه خوابیده است. پیغمبر دین من به عیادتش رفت. حالا تو که لباس او را پوشیده ای، و مدعی دین او هستی مرا با عصا بعد از چهار ماه دیده ای، آن هم نه در خانه ام بلکه در خیابان و ناگهانی با من روبرو شده ای، به جای اینکه بپرسی چه شده؟ چرا عصا بدست دارم، میپرسی چرا مسجد نمی آیم؟ چرا پسنمازت کم شده؟! این دین، دین محمد (ص) پیامبر من نیست و من اصلا مسلمان نیستم!

دیدم چه شباهت عجیبی به ابوذر دارد این اوس ممد ساده دل محله ی ما!

در همین ارتباط بخوانید: 

نقویان: ما در جامعه خودمان امیر کبیر هایی را خفه کردیم/شاه قجری رگ او را زد، ما رگ سخن و نظر این امیر کبیرها را بریدیم/ نه به جناح محمد خاتمی وابسته ام نه جناح مقابل ایشان  

و توی این وانفسا تصویر ویلای 16 میلیارد تومانی سفیر ایران در نروژ از جیب بیت المال! هم دیدن داره! 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


بـــرداشـتـهـــای دُرسـت وَ نـادُرسـت از دیـــن در عصر حاضر ...

    نظر

 

 

 بـــرداشـتـهـــای دُرسـت وَ نـادُرسـت 

  از دیـــن در عصر حاضر ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

  دین به عنوان یک پدیده‌ی واقعی همواره در کنار انسان بوده و حتی بنا به اعتقاد ادیان توحیدی، همزاد آدمی است. تاریخ را هم اگر مرور کنیم به ندرت به برهه‌ای بر می‌خوریم که در آن، ملتی دین و آیین خاصی نداشته باشد.

اساساً به همین دلیل است که دین را یک امر فطری معرفی می‌کنند که در جان و نهاد آدمی آرام دارد. امّا با وجود این همه اصالتی که دین از آن بهره‌مند است در دنیای کنونی به دو چالش بسیار سهمگین برخورده است این دو در عین ارتباطی که با هم دارند، هرکدام مستقلاً می‌توانند ریشه‌ی دین را سوزانده و کارکرد آن را برای فرد و جامعه تحت تاثیر قرار دهند.

این دو چالش عبارتند از:


1 –
دین گریزی و عدم پایبندی انسان معاصر به دین:


انسان امروزی در فضایی زندگی می‌کند که نگرش بسیار متفاوتی به موضوعات و پدیده‌های پیرامون خود دارد، این انسان برای تامین رفاه مادی خود و ارضای نیازهای مادی، اهمیت خاصی قایل است و دوست ندارد هیچ مانعی حایل میان او و این لذات مادی واقع شود.

در این بین البته گاهی انسان از غرقه شدن در مسایل مادی و اضطراب ناشی از تکاپو در آن، دلزده شده و به دامن دین پناه می‌آورد ولی به هرحال در غالب مواقع، انسان امروزی در دنیای کنونی دین را به عنوان اصل برای زندگی بر نمی‌گزیند، آنچه اصالت دارد اقتصاد است و ثروتی که بتواند تضمینی برای آسایش مادی فرد باشد.

انسان امروزی در هر روزی که از عمرش می‌گذراند در پیشامدهای مختلف، به کرّات با این تجربه روبرو می‌شود که واقعاً بین دو کاری که می‌تواند انجام دهد، کدام را باید برگزیند؛ کاری را که دوست دارد و احتمالاً گناه است و کاری که دین می‌گوید و احتمالاً مخالف با طبع اوست.

در واقع در این عصر، خواسته یا ناخواسته این اتفاق روی داده است که میان طبع انسان امروزی و دین، فاصله زیادی واقع شده است، طبع انسان امروزی به صورت افسارگسیخته دنبال ارضای امیال جسمی خویش است و دین در پی رساندن انسان به آرامش جاودانه و کمال روحی برای وی است که شیوه‌ی مسلم آن، کنترل امیال جسمی است.

البته تعارض میان میل انسانی و دین همیشه بوده است، منتها
چیزی که اختصاص به روح حاکم این عصر دارد و به انسان معاصر جرأت قد علم کردن در برابر دین را می‌دهد، محور شدن انسان برای هستی است به گونه‌ای که حتی دین و خدا در کنار دیگر پدیده‌های عالم، باید در خدمت لذّت انسان واقع شوند.

در چنین فضاییست که زمینه ی دین گریزی در فرد فراهم می‌شود که نهایتاً منجر به همان می‌شود. مگر اینکه دین از هدف خود دست بکشد، یا دست کم آن را تعدیل کند، به این معنا که از رودررویی با امیال انسان امروزی پرهیز کند؛ چیزی که یقینا هیچگاه دین واقعی راضی به آن نمی شود.

2-
برداشت و تفسیر نادرست از دین:

ما همواره در مورد دین می‌توانیم بین دین و برداشت از دین تفکیک قایل شویم. به این معنا که
دین یک چیز است و برداشت‌ها و فهم‌های ما از آن یک چیز دیگر، زیرا دین قطعاً فقط یک صورت و یک ماهیت واحد دارد ولی برداشت‌ها و فهم از آن، بسیار زیاد و مختلف است.

اختلافات مذهبی که گاهی حتی به جنگ مذاهب هم کشیده می‌شود، شاهد بارز این ادعاست. برداشت‌های دینی را به صورت کلی می‌توان به دو صورت کلی درست و نادرست تقسیم کرد.
تفسیر درست، تفسیری است که با اصل و هویت دین مطابقت دارد و تفسیر نادرست دقیقاً عکس این مطابقت است. همانطور که تفاسیر درست می‌توانند به دین و اهداف آن خدمت کنند، تفاسیر نادرست نیز می‌توانند با ترسیم چهره‌ی زشت از دین، علاوه بر تخریب دین، به انسانیت نیز آسیب زنند.

نمونه‌ی وحشتناک این برداشت‌های نادرست زمانی خود را بروز می‌دهند که نظریه پردازان آن‌ها حق و حقیقت را در خود می‌بینند و دیگران را باطل محض که باید به جرم بی‌دینی و کفر کشته شوند. مصداق خونبار این گونه برداشت‌ها در صیهونیسم یهودی و وهابیت اسلامی در دنیای کنونی به صورت فاجعه‌آمیزی در حال رخ دادن است.

بررسی مستقل هرکدام اینها مجال مفصلی می‌طلبد اما نکته‌ای که مناسب این مقام است، این مطلب است که
این برداشت‌ها اکنون، به عنوان یک عامل بسیار قوی، سبب پدید آمدن نفرت جهانی از دین شده است که طبیعتاً ترمیم آن به هیچ عنوان ساده نخواهد بود.

هیچ انسان نوع‎‏دوستی نمی‌تواند بپذیرد یک انسان به خاطر باوری بر خلاف وهابیت کشته شود، آن هم به صورت‌هایی که نقل هرکدام لرزه بر اندام آدمی می‌اندازد، قطعه قطعه کردن، سوزاندن در آتش، کشتار دسته جمعی، کشتن فرزند مقابل پدر و مادر، کشتن والدین مقابل فرزندان، کشتن و مثله کردن و خوردن جگر انسان! و... همگی اتفاقاتی است که به انگیزه‌ی دینی توسط گروهی انجام می‌شود که خود را مدافعان ناب دین می‌دانند و معرفی می‌کنند.

مطمئناً همه‌ی ما حق خواهیم داد به کسانی که آن سوی دنیا زندگی می‌کنند و هیچ شناختی هم از دین خصوصاً اسلام ندارند، وقتی این جنایات را مشاهده کنند طبیعتاً چهره‌ی زشت و تنفر ابدی از دین در آن‌ها به وجود آید.

بنابراین باید تلاش ویژه‌ای صورت گیرد تا به انسان‌های دنیا بگوید تا این چهره‌ی زشت از دین را ترمیم کند
و به آن‌ها بگوید دین چهره‌ی دیگری هم می‌تواند داشته باشد که مطابق با اصل آن؛ یعنی رحمت و عطوفت به انسان‌ها و تمام کائنات است.  

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
 


ترس از آینده-ای نامعلوم ، مرا را به این سو کشاند ...

    نظر



 

 ترس از آینده-ای نامعلوم ، 


 مرا را به این سو کشاند ...  



  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


  بسم الله الرحمن الرحیم

 بار دیگر دوازدهم اردیبهشت آمد و رفت و سیل تبریکات شفاهی و کتبی جهت تکریم مقام معلم سیل‌وارگونه در شبکه‌های صدا وسیما و رسانه‌های اجتماعی خودنمایی نمود. سیزده سال سابقه تدریس در آموزش و پرورش دارم و دانشجوی دکتری هستم. دوستان کم کم صدایم می‌زند آقای دکتر! دکتر جان! در این سالها هر روز که به مدرسه می‌رفتم با عشق و امید به تربیت فرزندان و اصلاح وضعیت فرهنگی کشور تدریس می‌نمودم.

کتاب‌های مختلف غیر درسی، گفتگو درباره‌ی موضوعاتی که به ظاهر ممنوع و تابو بودند و تغییر دیدگاه نادرست اجتماعی و فرهنگی دانش‌آموزان حداقل کاری بود که به غیر از تدریس کتابهای خود آموزش و پرورش داشتم اما کم کم بعد از تاهل متوجه برخی زوایای دیگر معلمی شدم که پیش از این کمتر برای من آزار دهنده بود.

هزینه‌های مراسم ساده عروسی و لنگیدن در تهیه چند وسیله‌ برای شروع زندگی، چنان استرسی به زندگی ما وارد کرد که مدت کمی بعد از مراسم روانه بیمارستان شدیم. با لطف حضرت حق و قرض‌الحسنه‌های برادر خانم کارمند بانکی و برادر کوچکتر بنده‌ با شغل آزاد، مراسم ساده ما به خوبی برگزار شد. هزینه‌های بیمارستان با حقوق اول ماه و عیدی آخر سال پرداخت شد و اولین عید ما بدون خریدی سپری شد. اگر دعوت یکی از دوستان مهربان در نوروز به سفر نبود و بر عهده‌گرفتن بیشتر هزینه‌ها توسط ایشان نبود سفری حتی یک روزه هم در اولین بهار مشترکمان روی نمی‌داد.

تصمیم گرفتم رها کنم تمام آنچه برای برای سرزمینم بی‌منت انجام می‌دادم چرا که در همین شروع زندگی، شرمنده خانواده خویش شده‌ام. دوستان خویش را می‌بینم که با تلاش کمتر در بازار آزاد رفاه بیشتری برای خانواده خویش فراهم کرده‌اند؛ دچار تردید می‌شوم که آیا مسیر انتخابی من درست بوده است. دوست ندارم همسر مهربانتر از جانم در سختی باشد. دوست ندارم تنم بلرزد از اینکه به مراسمی دعوت شویم و شرمنده از هدیه ندادن باشم. دوست ندارم فرزندان مرا توبیخ کنند که به فرزندان دیگران توجه کردید و از ما غافل شدید و از فراهم کردن حداقلیت برای ما ناتوان هستید.

می‌خواهم دیگر به سخن مسئولان توجه نکنم که معلمی جایگاهی دارد و ارزش آن چیست. دیگر بس است. دِین خویش را به جامعه و دولت انجام ادا کرده‌ام. حال که دولت و جامعه ما را فراموش کرده‌اند باید به فکر خویش باشیم. سالهای سال است که وعده‌های مسئولان برای ما معلمان تو خالی شده است. می‌خواهم یک زندگی طبیعی داشته باشم. دیگر نمی‌خواهم یک معلم باشم.

این تصمیم را به دشواری گرفته‌ام! شاگردان سابق آنچنان از تاثیر من بر زندگی خویش سخن می‌گویند که ارزش کار معلمی برای من بیشتر نمایان شد. مناطقی که نه تنها فقر مادی در آنجا آشکار است که فقر فرهنگی حاکم بی‌چون و چراست. زمانی که این تصمیم را گرفتم و به دوستان و همکاران اعلام کردم آنان که مذهبی بودند روی ترش کردند و از عواقب آن در زندگی، سخت سخن راندند. اما چه کنم؟

ترس از آینده‌ی نامعلوم معلمی من را به این سوی کشاند. زمانی که مشاهده می‌کنم که یکی از آشنایان با مدرکی پایین‌تر از بنده وارد سازمان دولتی دیگری شده و با یک سال سابقه دریافتی بسیار بیشتری از من دارد، متوجه می‌شوم نمی‌توان امیدی به اصلاح این سیستم پر از عیب و نقص آموزش و پرورش داشت. اگر تنها غم نان بود شاید می‌شد تحمل کرد اما سخن در این مورد زیاد است و درد بسیار...   

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی