بـــرداشـتـهـــای دُرسـت وَ نـادُرسـت از دیـــن در عصر حاضر ...
بـــرداشـتـهـــای دُرسـت وَ نـادُرسـت
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
دین به عنوان یک پدیدهی واقعی همواره در کنار انسان بوده و حتی بنا به اعتقاد ادیان توحیدی، همزاد آدمی است. تاریخ را هم اگر مرور کنیم به ندرت به برههای بر میخوریم که در آن، ملتی دین و آیین خاصی نداشته باشد.
اساساً به همین دلیل است که دین را یک امر فطری معرفی میکنند که در جان و نهاد آدمی آرام دارد. امّا با وجود این همه اصالتی که دین از آن بهرهمند است در دنیای کنونی به دو چالش بسیار سهمگین برخورده است این دو در عین ارتباطی که با هم دارند، هرکدام مستقلاً میتوانند ریشهی دین را سوزانده و کارکرد آن را برای فرد و جامعه تحت تاثیر قرار دهند.
این دو چالش عبارتند از:
1 – دین گریزی و عدم پایبندی انسان معاصر به دین:
انسان امروزی در فضایی زندگی میکند که نگرش بسیار متفاوتی به موضوعات و پدیدههای پیرامون خود دارد، این انسان برای تامین رفاه مادی خود و ارضای نیازهای مادی، اهمیت خاصی قایل است و دوست ندارد هیچ مانعی حایل میان او و این لذات مادی واقع شود.
در این بین البته گاهی انسان از غرقه شدن در مسایل مادی و اضطراب ناشی از تکاپو در آن، دلزده شده و به دامن دین پناه میآورد ولی به هرحال در غالب مواقع، انسان امروزی در دنیای کنونی دین را به عنوان اصل برای زندگی بر نمیگزیند، آنچه اصالت دارد اقتصاد است و ثروتی که بتواند تضمینی برای آسایش مادی فرد باشد.
انسان امروزی در هر روزی که از عمرش میگذراند در پیشامدهای مختلف، به کرّات با این تجربه روبرو میشود که واقعاً بین دو کاری که میتواند انجام دهد، کدام را باید برگزیند؛ کاری را که دوست دارد و احتمالاً گناه است و کاری که دین میگوید و احتمالاً مخالف با طبع اوست.
در واقع در این عصر، خواسته یا ناخواسته این اتفاق روی داده است که میان طبع انسان امروزی و دین، فاصله زیادی واقع شده است، طبع انسان امروزی به صورت افسارگسیخته دنبال ارضای امیال جسمی خویش است و دین در پی رساندن انسان به آرامش جاودانه و کمال روحی برای وی است که شیوهی مسلم آن، کنترل امیال جسمی است.
البته تعارض میان میل انسانی و دین همیشه بوده است، منتها چیزی که اختصاص به روح حاکم این عصر دارد و به انسان معاصر جرأت قد علم کردن در برابر دین را میدهد، محور شدن انسان برای هستی است به گونهای که حتی دین و خدا در کنار دیگر پدیدههای عالم، باید در خدمت لذّت انسان واقع شوند.
در چنین فضاییست که زمینه ی دین گریزی در فرد فراهم میشود که نهایتاً منجر به همان میشود. مگر اینکه دین از هدف خود دست بکشد، یا دست کم آن را تعدیل کند، به این معنا که از رودررویی با امیال انسان امروزی پرهیز کند؛ چیزی که یقینا هیچگاه دین واقعی راضی به آن نمی شود.
2- برداشت و تفسیر نادرست از دین:
ما همواره در مورد دین میتوانیم بین دین و برداشت از دین تفکیک قایل شویم. به این معنا که دین یک چیز است و برداشتها و فهمهای ما از آن یک چیز دیگر، زیرا دین قطعاً فقط یک صورت و یک ماهیت واحد دارد ولی برداشتها و فهم از آن، بسیار زیاد و مختلف است.
اختلافات مذهبی که گاهی حتی به جنگ مذاهب هم کشیده میشود، شاهد بارز این ادعاست. برداشتهای دینی را به صورت کلی میتوان به دو صورت کلی درست و نادرست تقسیم کرد. تفسیر درست، تفسیری است که با اصل و هویت دین مطابقت دارد و تفسیر نادرست دقیقاً عکس این مطابقت است. همانطور که تفاسیر درست میتوانند به دین و اهداف آن خدمت کنند، تفاسیر نادرست نیز میتوانند با ترسیم چهرهی زشت از دین، علاوه بر تخریب دین، به انسانیت نیز آسیب زنند.
نمونهی وحشتناک این برداشتهای نادرست زمانی خود را بروز میدهند که نظریه پردازان آنها حق و حقیقت را در خود میبینند و دیگران را باطل محض که باید به جرم بیدینی و کفر کشته شوند. مصداق خونبار این گونه برداشتها در صیهونیسم یهودی و وهابیت اسلامی در دنیای کنونی به صورت فاجعهآمیزی در حال رخ دادن است.
بررسی مستقل هرکدام اینها مجال مفصلی میطلبد اما نکتهای که مناسب این مقام است، این مطلب است که این برداشتها اکنون، به عنوان یک عامل بسیار قوی، سبب پدید آمدن نفرت جهانی از دین شده است که طبیعتاً ترمیم آن به هیچ عنوان ساده نخواهد بود.
هیچ انسان نوعدوستی نمیتواند بپذیرد یک انسان به خاطر باوری بر خلاف وهابیت کشته شود، آن هم به صورتهایی که نقل هرکدام لرزه بر اندام آدمی میاندازد، قطعه قطعه کردن، سوزاندن در آتش، کشتار دسته جمعی، کشتن فرزند مقابل پدر و مادر، کشتن والدین مقابل فرزندان، کشتن و مثله کردن و خوردن جگر انسان! و... همگی اتفاقاتی است که به انگیزهی دینی توسط گروهی انجام میشود که خود را مدافعان ناب دین میدانند و معرفی میکنند.
مطمئناً همهی ما حق خواهیم داد به کسانی که آن سوی دنیا زندگی میکنند و هیچ شناختی هم از دین خصوصاً اسلام ندارند، وقتی این جنایات را مشاهده کنند طبیعتاً چهرهی زشت و تنفر ابدی از دین در آنها به وجود آید.
بنابراین باید تلاش ویژهای صورت گیرد تا به انسانهای دنیا بگوید تا این چهرهی زشت از دین را ترمیم کند و به آنها بگوید دین چهرهی دیگری هم میتواند داشته باشد که مطابق با اصل آن؛ یعنی رحمت و عطوفت به انسانها و تمام کائنات است.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی