من از محله ی قوم یهود می آیم ...
شکسته بال ترینم ، کبود می آیم
من از محله ی قوم یهود می آیم
از آن دیار که من را به هم نشان دادن
به دست های یتیمت دو تکه نان دادن
از آن دیار که بوی طعام می پیچید
از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید
کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد
به پیش چشم علمدار بیشتر می زد
از آن دیار که چشمان خیره سر دارد
به دختران اسیر آمده نظر دارد
از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند
تمام طول سفر زیر دست و پا می ماند
به کودکی که یتیم است خنده سر دادند
به او به جای عروسک سر پدر دادند
به جای آن همه گل با گلاب آمده ام
من از جسارت بزم شراب آمده ام
از آن دیار که آتش به استخوان می زد
به روی زخم لبان تو خیزران میزد
منبع : وبلاگ بیم و امید
ام المصائب ...
خواهری با اشکِ دیده، قامتی از غم خمیده
میرسد او بر مزارِ آن شهیدِ سر بریده
در بغل گیرد مزارش، خواهر غربت کشیده
بارِ دیگر ماهِ غمها، از دیارِ خون دمیده
ناله دارد قلبِ زینب، از غمِ طفلِ شهیده
در برِ قبرِ برادر، شکوه کرد از این پدیده
یاد زینب آمد آن دم، کز پی او میدویده
قاتلِ جانِ برادر، سر ز پیکر میبریده
آن دمی که دشمن او، بر تنش اسبان دویده
لحظهی مرگ علمدار، بر حسینش غم رسیده
وقت داغ اکبر او، دردِ عالم را چشیده
آن زمان کز هجرِ اصغر، رنگ رخسارش پریده
دیده آن رأس بریده، در دلِ خون میتپیده
لحظهای آمد به یادش، کز رگش گلبوسه چیده
زینبِ ام المصائب، دردِ عالم را خریده
دیده رگهایی که از آن، خون سرخی میجهیده
«ناشناس»
زبانحال حضرت سکینه (س)
کربلا را غمسرا دیدم پدر
زیر خنجرها تو را دیدم پدر
این که چیزی نیست ای جان و دلم
من ز این غم ها فرا دیدم پدر
نانجیبی در پی یک نیزه بود
نیزه اش را در فضا دیدم پدر
نیزه اش با رأس تو محشور شد
روی نی بدر الدجا دیدم پدر
من بمیرم چون که لب های تو را
روی نی غرق دعا دیدم پدر
اینک ای جان بهر درد و داغ خویش
تربتت را من دوا دیدم پدر
گریه کردم در کنار رأس تو
چون رگانت را جدا دیدم پدر
در میان قتلگاه عاشقی
نیزه ای را در نوا دیدم پدر
ناگهان از پشت سر سیلی نواخت
صورتم را در بلا دیدم پدر
در شلوغی های شهر شام من
صورتت را زیر پا دیدم پدر
زیر مشت و زیر شلاق عدو
تو مپرسم که که را دیدم پدر
زینبت را زیر شلاق ستم
غرق در ذکر شما دیدم پدر
من خلاصه می کنم غمهای خود
کربلا را پر بلا دیدم پدر
"جعفر ابولفتحی"
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی