غارت بسیاری
غارت بسیاری
بی زارم ازین ساعت دیواری
از این شب طاقت کُش بیداری
از دلقک این بازی بی پایان
از دیدن این صحنه ی تکراری
هر ثانیه در مغزم، می کوبد
چون چکش ِبی وقفه ی نجاری
سی سال به هر حادثه" نه "گفتم
تاوان پذیرفتن یک " آری"
دلخون شده از عقده ی ناکامی
ویران شده ازغارت بسیاری
طاعون زده ی عشق اهورایی
عبرت زده ی شور فداکاری
آبادی من سوخت به ویرانی
سربازی من مرد به سرداری
ای کاش که عقل من و تو کم کم
برخیزد ازین بستر بیماری
عبدالجبار کاکایی
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی