در دوران بـــرزخی ...

   صبح اول وقت به بانک مراجعه کردم , کارمندان بانک تازه سر جایشان مستقر شده بودند اول صبح کارمندان همه بی حال و وخواب آلوده بودند! به سمت محلی که ریاست بانک در انجا مستقرشده بود رفتم, سلامش کردم سلامم را پاسخ داد از او اجازه ورود خواستم به فرمان او وارد حیطه ریاستش شدم و خاضعانه در مقابلش بر روی صندلی نشستم.
   علت مراجعه ام به محدوده ریاست بانک را پرسید پاسخش دادم وامی میخواهم قرض الحسنه برای چاره کردن مشکلم , با تبسمی تحقیر آمیز گفت کدام وام پسرم هنوز دستورالعمل وام به بانک نیامده گفتمش: یعنی وامی در کار نیست , باز هم خنده-ای کرد و گفت : پسرم برو و مشکلت را جای دیگری چاره کن بر سر این قبری که گریه و زاری میکنی مرده-ای نیست!!
   معلوم نیست که دستور بدهند وام بتوان داد. از بانک بیرون شدم در پی فکر کردن صحبت های رئیس بانک بودم که کاغذ پاره ائی ذهن مرا به خود مشغول کرد کاغذی با مضمون (( وام فوری)) کاغذ را از زمین جدا کردم و با شماره آن تماس گرفتم خانمی که تلفن را جواب میداد با قاطعیت میگفت: از بانک برایت وام اخذ خواهم کرد گفتمش کدام بانک ,بانک ایرانی یا خارجی پاسخم داد برادر ایرانی بانک ایرانی! هر کدامش را که بخواهی دولتی ,خصوصی آدرس را گرفتم تا مراجعه حضوری کنم دفتری بود شیک و وزین, اطمینان خاصی به اعتبار ان شرکت بخشیده بود خانمی مشغول پاسخ گوئی به خلق خدا بود.
   نزدیکش شدم اطلاعاتی در باره وام خواستم هنوز صحبتم تمام نشده بود که کاغذی با نوشته های بسیار به من داده شد و از من خواستند این مدارک را آماده و برای ایشان بیاورم پرسیدم کارمزد وام 2 میلیونی چه مقدار میشود گفت کارمزدش را نمیدانم ولی از این مبلغ دویست هزار تومانه نا قابل در جیب ما میرود بقیه ان نیز با شخص شماست به خانه برگشتم . در پی خواندن مطالب کاغذ بودم هر چه به سطر های اخر کاغذ نزیک میشدم امیدم هم تبدیل به نا امیدی میشد این همه مدارک و ضامن برای یک وام دو میلیونی خلاصه با کلی دنگ و فنگ مدارک را جور کردم و به ان شرکت تحویل گرفتم باورش کمی سخت بود اما دفترچه اقساط من برای همان بانکی بود که تا یک هفته پیش میگفت دستوری برای دادن وام نیامده!!
   به سمت ان بانک به حرکت در امدم رئیس بانک که همان رئیس بود کارمندان هم همان ها بودند داخل شدم رئیس بانک تا من را دید که به طرفش می آیم گفت : برادر من هنوز دستوری نیامده اگر بیاید خبرت میکنم مات و مبهوت شده بودم چطور میشود وامی نباشد ولی من از همین بانک وام خوردو گرفته ام ان هم 4 میلیون خود را به کوچه علی چپ زدم و از بانک بیرون شدم . قدم زنان به روی پیشخوان روزنامه فروشی رفتم عجیب بود همه چیز بود غیر از روزنامه گفتمش روزنامه نداری گفت چرا بغل کیوسک چیدم , به بغل کیوسک رفتم روزنامه را انجا چیده بود خبری که با تیتر درشت نوشته بودند این بود که بزرگترین اختلاس تاریخ ایران از شبکه بانکی رقم خورد , رقم اختلاس رقم عجیبی بود!!!
   تازه فهمیدم در این آشفته بازار چه خبر است در فکر بودم که پیر مردی در کنار من میگفت برای پسرم ماه ها رفتیم و امدیم تا یک وام ازدواج بگیریم انقدر این ور ان ور کردند تا قیدش را زدیم حالا برای خودشان میلیارد ها وام این ور ان ور میکنند پیرمرد میگفت خدا پدر شهرام جزایری را بیامرزد که لااقل شکم چهار نفر را نیز سیر میکرد اینها سیر نمی کنند که هیچ از جیب ادم هم میزنند.
مرجع : الف
 

در کشور ما سیستمی برای نظارت بر خطاهای پزشکی وجود ندارد