دکتر شریعتی به روایت محمدرضا حکیمی: «ابوذر عاشورایی»
بسم الله الرحمن الرحیم
دکتر شریعتی به روایت محمدرضا حکیمی:
«ابوذر عاشورایی»
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
... «مبارزه» (رسانه تحلیلی خبری دانشجویان خط امام): استاد محمدرضا حکیمی که بنا به وصیت نامه دکتر شریعتی، وصی او معرفی شده، یادداشتی درباره دکتر علی شریعتی دارد که او را «ابوذر عاشورایی» می نامد. حکیمی در این یادداشت از نسبت شریعتی با روحانیت انقلابی و از جمله امام خمینی(ره) می گوید. بخشی از این یادداشت را در ادامه می خوانید:
در خاندان ایمان و آگاهی زاده شد. در فروغ مجاهدت و درگیری بینایی آموخت. در مکتب تفسیر و قرآن پرورش یافت. خون شهیدان اسلام را –هم در تاریخ و هم در روزگار خویش- مانند خون شهدای مسجد گوهرشاد تا شهدای 15 خرداد- لمس کرد. درس خواند. مسافرت کرد. با افکار و اندیشهها آشنا شد. دید. درک کرد و دانست. کتاب جامعه و شهادت را بارها خواند. فصل جهاد و حماسه را از بر کرد. دشمنی با استعمار و استبداد در خونش جای گرفت. با هم? پیشوایان و مجاهدان زندگی کرد. در برابر «سیمای محمّد –ص-» پروانه گشت، و تا خود را بسوزانَد بدان نزدیک شد. در چکاد والاییها، علی «ع» را دید. در وجود او محو گردید. ابوذر را دید، راه مبارزه آموخت. عَمّار را دید، شهیدی را که ملاک حق و باطل است شناخت («سَتَقْتُلَکَ الفِئَهُ الباغِیَهِ ←ای عمّار، تو را گروه تجاوزکار خواهد کشت» -حدیث نبوی). از کنار پیکر مسموم مالک اشتر گذشت. در مَرْجِ عَذْراء بر بدن حُجربن عَدی نماز گزارد. ظهر عاشورا به سرزمین خون سجده کرد. وقتی به صحرای کربلا نزدیک شد، حسین شهید شده شود. تابش آفتاب عاشورا بر خون حسین، روح او را دوباره آفرید. به هر سوی دوید تا حسین را بیابد، پیکر آغشته به خون امام را یافت. در کنار آن بدن ایستاد و بدان خیره گشت، دید هنوز سخنی را زیر لب زمزمه میکند: «هَلْ مِنْ ناصرٍ یَنْصُرُنی؟» پاسخ داد: «لبّیک، من، من تو را یاری میکنم. ای شهید راه خدا، من تو را یاری میکنم و با تو پیمان میبندم که با یزید بیعت نکنم، و فریاد تو را به نسلها و زمانها برسانم تا هیچکدام، در هیچ زمان، با یزید روزگار خویش بیعت نکنند». دشمنی با طاغوتها در این «ابوذر عاشورایی»، دشمنی-ای خونی بود.
دکتر شریعتی استعمار را میشناخت و از شِگِرْدهای استعمار بخوبی آگاه بود. از مبارزات سیاهان خبر داشت. از نحوهْ عمل استعمار فرانسوی در الجزایر مطّلع بود. هم از روح مبارز? این ملّتها زمینهها یافته بود، و هم نفوذ استعمار را در کشور ما –بویژه در پنجاه سال اخیر- با هم? وجود حس میکرد. میدید که چگونه دشمنان دین و عدالت و مردم و حق، برای فریفتن عوام، به دینداری و عدالتگستری تظاهر میکنند و تودهها را فریب میدهند. بحث «تشیّع علوی و صفوی» را برای همین به میان کشید. غرض او از این بحث، تاریخنویسی نبود، شرح حال زمان بود. نمیتوانست تحمّل کند که دستگاه حاکم، پیشوایی دینی را از مملکت اسلامی ایران تبعید کند، و سپس مجلس روضه بگیرد و خود در مجلس حسین عزاداری کند. پس دو تشیّع است: تشیّع انقلابی، و تشیّع نمایی برای اهدافی خاص؛ تشیّعی که هدف است و تشیّعی که وسیله.
اختلافی که با برخی از روحامیان داشت نیز از همینجا بود. روحانیّت ر به سه بخش تقسیم میکرد:
(1)- گروهی که جز تأمین زندگی منظوری ندارند و از اهلیّتهای لازم بیبهرهاند و به جای خدمت به دین خیانت میکنند. این گروه را –مانند هر مسلمان آگاه و هر روحانی بصیر و عالم و عامل و متعهّد- نمیپذیرفت. و طبق روایات و دستورات دین، اینگونه عالمان را در امر دین متّهم میساخت («فاتَّهِمُوهُ فِی دِینِکُم» – امام صادق «ع»).
(2)- گروهی که فضل و دانش دینی دارند، امّا فاقد آگاهی زمانی و شعور سیاسی و تجرب? اجتماعیَند. این گروه را هم برای تبلیغِ درست و نشر اسلام، در جهل امروز، مجهّز و قادر نمیدید. و او عقاید خویش را در این کورد کتمان نمیکرد و صریحاً میگفت.
(3)- گروهی دیگر عالمان مجاهد آگاه و طلّاب فداکار متّقی. این دسته را میپرستید. ا. خ.د میگفت: «دانشجویان، اغلب در چهارسال? دور? دانشجویی به مبارزات اجتماعی میپردازند، ولی روحانیّون و طلّاب در هم? عمر در سنگر مبارزهاند. بنابراین، اگر طلّاب، با فرهنگِ مبارزه بیشتر آشنا گردند، مبارزات اجتماعی و دینی به ثمر خواهد رسید، و اگر امیدی هست، به روحانیّت است».
و این سخن از او معروف است:
من بعنوان کسی که رشت? کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است، ادّعا میکنم، در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نجف رفته نیست؛ در حالی که در زیر هم? این قراردادهای استعماری، امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست … این یک طرف قضیّه، از طرف دیگر، پیشاپیش هر نهضت مترقّی ضدّ استعماری در این کشورها، همواره بدون استثنا، قیاف? یک یا چند عالم راستین اسلامی، و بخصوص شیعی وجود دارد …
و این بزرگترین تقدیری است که تاکنون از روحانیّت شده است …
?
یک بار شنیده بود که واعظ جاهلی در مشهد منبر میرفته است، و در یکی از منابر خود، به او بدگویی کرده و از جمله گفته است: «دکتر علی شریعتی مقلّد خمینی است». دکتر با شادی و شعف میگفت: «حماقت این باصطلاح واعظ روحانی را ببین! او به جای مذمّت من، بهترین توصیف را در حقّ من کرده است. اگر من یک میلیون تومان میدادم، کسی حاضر میشد برود، و در چنان اختناقی، در ملأ عام بگوید علی شریعتی مقلّد خمینی است… من غیر از ایشان چه کسی را میتوام بعنوان مرجع تقلید بپذیرم؟».
ببینید، یک باصطلاح واعظ، تقلید از مرجعی شجاع را که بر ضدّ قدرتی قیام کرده بود (قدرتی که میخواست اسلام را از بین ببرد، و ایادی استعمار را روی کار آورد) تخطئه میکند، و در آنروزگار آب به آسیاب استبداد و استعمار و اسلام زدایی میریزد، و دکتر شریعتی خوشحال میشود که –با اعتباری که میان نسلهای جوان دارد- در چنان مبارزاتی و با آن هدف (نه چیزهای دیگر، و رویدادهای بعدی…)، مقلّد آن مرجع قائم محسوب کردد. حال اگر او با چنان معمّمان فاقد درک و موضع، مخالفت میکرد گناه کرده بود؟ آیا شما در هر مقامی هستید –حتّی روحانی- با اینگونه مرتجعان موافقید؟ چگونه می توان توقّع داشت، که متفکّری انقلابی، با آن روح بیدار، و دل دردمند، و وجدان آگاه، و شعور درونگر، و قلب آتش گرفته، و شناخت تخصّصی از مسیر انقلابها و تحوّلهای اجتماعی و تاریخی، دست آنگونه مرتجعان و بستهذهنان و حماسهستیزان را بِبوسد؟ کسی که این سخن اوست و این درد او و درک او:
اگر ما بینش مذهبی خویش را با منطق امروزیمان هماهنگ نکنیم، و اسلام متحرّک و متعهّد و مثبت را، آنچنان که بوده است، نشناسیم، با حملههای پیگیر و نیرومند امواج، و حتّی طوفانهای بنیانکن اجتماعی و اعتقادی و اخلاقث و مکتبهای فکری و فلسفی این عصر، که از همه طرف بشدّت دارد به نسل جدید و روشنفکرهجوم میآورَد، احتمال این هست که در دو سه نسل دیگر، بسیاری از اصول اعتقادات خویش را از دست بدهیم، و نسلهای آینده اصولاً کوچکترین گرایش و حسّاسیّتی در این زمینهها نداشته باشند، و دیگر برایشان اسلام حقیقی و خرافی فرقی نکند.
این دردمندی و دردآشنایی و آگاهی و شناخت را مقایسه کنید با آنهمه جهل و انحطاط، یا خودکنارگیری، یا مالاندوزی و دنیاداری دستهای از باصطلاح روحانیّون. چگونه میتوان از اینگونه انسانی آگاه خواست که به هر معمّم شدهای، به نام اسلام محمّد و اسلام علی و اسلام ابوذر و عمّار و اسلام عاشورا و شهادت و اسلام زینب و رسالت، احترام بگزارد؟
او با نادانان دنیاطلب مخالف بود، نه با چهرههای حقیقی دین و فقه و تعهّد.
دکتر شریعتی به روحانیّت متدیّن آگاه عشق میورزید. او به هنگام ذکر طلّاب مجاهد، لبریز از غرور و احساس میگشت، به هنگام یادآوری روحانیان زندانی، موی بر بدنش راست میشد و برق غرور و انتقام در چشمانش شعله میزد. از حوز? علمیّ? قم با احترام عمیق یاد میکرد و به اعتبار تعهّد و آگاهی، آنجا را چون کعب? آرمانها میدید. از عالمان و فقهایی چون آیه الله منتظری، با شکوه وتجلیل بسیار سخن میگفت. و با شیفتگی، اینگونه مردان را از جمله سازندگان روح خویش و حماس? خویش میدانست و سرمشق نسلهای مجاهد و درگیر.
روزنام? «کیهان»، قسمتی از نوشتههای دکتر را –که از طریق دستبرد به دست مأموران افتاده بود و در اختیار «کیهان» قرار داده بودند- نشر کرد. هیئت تحریریّ? روزنامه یادشده –در آن روزگار- ندانستند که نمیتوانند چهر? اصلی متفکّر اسلامی، دکتر علی شریعتی، را آلوده سازند. این اندازه میدانستند و از وضع خود خبر داشتند که وقتی به او نام «همکار ما» بدهند، باعث آلودگی میشود، امّا ندانستند که دریا به پوز… نجس نمیشود.
دکتر شریعتی، با کمال هوشیاری، در مقال? «بازگشت به خویش»، مطالبی علیه استبداد موجود و نظام فاسد گنجانیده بود، و آنان سفیهانه نفهمیدند و آن مقاله را در تیراژی وسیع نشر دادند.
دکتر شریعتی، انسانی بزرگ، مسلمانی مجاهد، شیعهای خالص و مخلص و دارای سوز و شور معروف تشیّع، علیشناس آگاه، و پرخاشگری بیدارکننده، و مبارزی آشتیناشناس، و متفکّری عمیق، و وجدانی بیدار بود، و فریادی که تا جاودان طنینافکن است.
همانگونه که روح حسن صَبّاح، در کوههای اَلَموت هنوز میگردد و پاس میدهد، روح دکتر شریعتی –این مبارز آگاه علوی- سالهای سال، از کران تا کران ایران و دیگر کشورهای اسلامی و هرجای جهان که جوانان مسلمان حضور داشته باشند، خود را مینماید، و در وجدان زمان و پیکر تاریخْ حاضر است.
روح دکتر شریعتی، در حسینیّه ارشاد، در مسجدها، در مدرسهها، در حوز? علمیّ? قم و میان روحانیّون مبارز و طلّاب جوان، در مشهد، در مسجد گوهرشاد، در فضای کانون نشر حقایق اسلامی، در هم? دانشکدهها و مدارس عالی، در هر جا که او بوده و سخنرانی کرده است، در خانهها و کتابخانهها، در دل و جان جوانان، همه جا و همه جا حاضر است و همیشه در میان نسلها و نسلها هست و با آنان است، به آنان الهام میبخشد، آرمان میدهد، حماسه میآموزد، و در آنان آگاهی و ایمان و جهاد میآفریند. و علی و فاطمه و حسین و زینب را میشناساند ...
منبع: الحیات
مطالب مرتبط:
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
برچسب ها: دکتر شریعتی، محمدرضا حکیمی، استعمار، دین فروشی، تشیّع علوی و صفوی، تشیّع انقلابی، تشیّع نمایی،