ندید بَدیدها ...
بسم الله الرحمن الرحیم

همة انسانها معمولاً دوست دارند معروف شوند، همه انسانها معمولاً دوست دارند دیده شوند، همه انسانها معمولاً از تعریف و تمجید لذت میبرند؛ همه اینها طبیعی و قابلدرک است، اما آنچه خیلی طبیعی نیست، میل و اشتیاق مفرطی است که در میان بسیاری از ما ایرانیان به چشم میخورد نسبت به اینکه به ما گفته شود که ما مهم هستیم؛ ایران کشور مهمی است؛ ایران مهد تمدن و پیشرفت بوده؛ اسلام وامدار علم و تمدن ایرانیان بوده است؛ غرب پیشرفتش را مدیون فرهنگ و تمدن ایران اسلامی است و مطالبی ازایندست. چه از فرهنگ و تمدن گذشتهمان تعریف و تمجید شود و چه از مجد و عظمتی که امروز برای خودمان قائل هستیم، هرگاه سخنی به میان آید سرمست میشویم. اگر هم در زمین فوتبال دو تا گل بزنیم که دیگر واویلا میشود و در خیابانها به پرواز درمیآییم. چرا راه دور برویم؛ همین داستان مراسم تحلیف و آمدن نمایندگانی از 80کشور جهان. چقدر این را در بوقوکرنا دمیدیم. بااینکه صداوسیما نمیخواهد سر به تن آقای روحانی باشد، معذلک ورود لحظهبهلحظه سران کشورها را گزارش میکردند. چرا اینقدر باید برای ما اهمیت داشته باشد که نمایندگانی از 80کشور جهان برای مراسم تحلیف رئیسجمهورمان به ایران میآیند؟ آیا هندیها، ژاپنیها، انگلیسیها یا آلمانیها هم مثل ما برایشان اهمیتی دارد که سران چند کشور در مراسم آغاز به کار نخستوزیر، رئیسجمهور یا صدراعظمشان آمدهاند؟ نه اینکه فکر کنید این «اشتیاق بیمارگونه مهم تلقی شدن» فقط دریک گروه از ما ایرانیان مثلاً اصلاحطلبان یا دولتمردان روحانی وجود دارد، خیر. اصولگرایان اگر از این بابت کارنامه سیاهتری از اصلاحطلبان نداشته باشند یقیناً بهتر هم نیستند. رسانههای اصولگرا و در رأس همهشان صداوسیما مملو از اخبار و تبلیغاتی است که خلاصه آنها این است که ایران کشور بسیار مهمی است. بدون حضور و مشارکت ایران هیچ مسئله و بحرانی در منطقه خاورمیانه محال ممکن است که حل شود. یکشب در رأس اخبار گفته میشود که معاون مشاور وزیر خارجه «توباگو» که برای دیدار با مقامات کشورمان به ایران آمده اظهار داشته که بدون مشارکت ایران مسائل خاورمیانه حل نمیشود؛ فردا شب اخبار میگوید که نخستوزیر «گینه بیسائو» در ملاقاتش با وزیر خارجهمان که برای دیداری رسمی به آن کشور سفرکرده اظهار داشته که برخلاف کشورهای غربی که همه برای غارت آفریقا آمدند، جمهوری اسلامی ایران فقط به خاطر کمک به پیشرفت و ترقی کشورهای آفریقایی با ما رابطه دارد. شب بعدی نوبت به فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل برای حل بحران سوریه میرسد که برای دعوت رسمی از ایران برای شرکت در کنفرانس صلح سوریه به تهران آمده، وی اظهار داشته که بدون هماهنگی و مشارکت ایران هیچ پیشرفتی در حل مسئله سوریه صورت نخواهد گرفت. شب بعد گفته میشود که درحالیکه آمریکا و انگلستان برای نشست صلح سوریه دعوت نشدهاند اما وزیر خارجه روسیه درخواست حضور ایران را از طرف آقای پوتین شخصاً به تهران آورده. شب بعد فرستاده ویژه حماس در دیدارش با آقای روحانی اظهار داشته که تنها کشوری که به فکر مردم فلسطین است فقط ایران است. شب بعد نوبت به آقای ترامپ میرسد که در واشنگتن اظهار داشته ما واقعاً نمیدانیم با این جمهوری اسلامی چه خاکی باید بر سرمان بریزیم. تمام طرحها و نقشههای ما را ایرانیان نقش بر آب کردهاند. در یک کلام، دنیا اذعان و اعتراف دارد که ایران اسلامی مهمترین کشور منطقه (اگر نگفته باشیم اساساً کل دنیا) است و بدون حضور ایران هیچ کاری در منطقه (اگر نگفته باشیم کل دنیا) از پیش نخواهد رفت.
این «بیماری» که من نام آن را نیاز به «مهم تلقی شدن» میگذارم در همه ایرانیان مستقل از خط و جهتگیریهای سیاسی وجود دارد. بعضاً اتفاق افتاده که فیالمثل وزیر خارجه «بورکینافاسو» یا نماینده سلطان «زنگبار» تصادفاً همزمان باهم به تهران آمدهاند. فردایش روزنامههای اصولگرا با تیتر درشت مینویسند: تهران کانون توجهات بینالمللی برای حل مسائل جهان. یا همانطور که گفتیم اگر مسئول یا مقامی اظهار نماید که از ایران هم برای نشست بحران سوریه، عراق یا افغانستان دعوت به عمل خواهد آمد، بلافاصله مقامات در ایران در بوقوکرنا میدمند که «دنیا به نقش مهم و بینالمللی ایران در حل بحران خاورمیانه اذعان نمود». همه ما این دست گزارهها را بالأخص از جانب اصولگرایان منظماً شنیدهایم که «غربیها، اذعان کردند که بدون ایران امکان حلوفصل بحران سوریه یا عراق وجود ندارد»؛ «نخستوزیر عراق اظهار داشته که بدون کمک ایران، ما نمیتوانستیم موصل را باز پس بگیریم»؛ «فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل برای بحران سوریه، شب گذشته وارد تهران شد و در فرودگاه اظهار داشت، امیدواریم ایران همچنان به نقش سازنده و استراتژیکش در رابطه با حل بحران سوریه ادامه دهد» و ...
بنابراین نه اصرار بر سلفیگرفتن با خانم موگرینی میبایستی خیلی داستان عجیبوغریبی باشد و نه این همه احساس فخر و بزرگی کردن از آمدن نمایندگانی از 80 کشور جهان برای مراسم تحلیف رئیسجمهورمان. کلاً ما خیلی «ندید بدید» هستیم علیرغم همه فیس و افادهها و قمپزهایی که در خصوص نژاد، تمدن و فرهنگ تاریخی ایرانیمان درمیکنیم. فیالواقع آثار و عواقب بیماری «اشتیاق به بزرگ دیده شدن» فقط در حوزه سیاسی نیست که بروز و ظهور پیدا میکند. در بسیاری از حوزههای فرهنگی و اجتماعیمان هم علائم این بیماری به چشم میخورد. اصرار بر «بینالمللی» برگزار کردن کنفرانسها و همایشهای علمی، تاریخی، هنری، فرهنگی، دینی و غیره. بجای داشتن دغدغه پیرامون محتوا و کیفیت علمی مقالات یا سخنرانیها همه فکر و ذکر مسئولین و برگزارکنندگان میشود اینکه از چند تا کشور خارجی شرکتکنندگان دعوتشدهاند. به طرز خندهدار و درعینحال غمانگیزی مهمترین مسئله کنفرانس میشود تعداد کشورهای خارجی که حضور دارند. اگر هم که یکی دو کشور غربی یا اروپایی حضورداشته باشند که مسئولین همان حالت گرفتن عکس سلفی با خانم موگرینی را پیدا میکنند.
آنچه از همه شگفتانگیزتر است، آن است که بسیاری از چهرهها و شخصیتهایی که بیشترین حملات و ناسزاها را نثار غربیها مینمایند، درعینحال اگر یک آمریکایی یا انگلیسی بگوید یا بنویسد که «ایران کشور مهمی است» همه دشمنیها بهیکباره فراموش میشود و غربستیزان از فردا اعلام میکنند که «دنیای استکبار سرانجام به عظمت و بزرگی ایران اسلامی مجبور شد اعتراف نماید.» اگر غرب و تمدن آن در حال سقوط هستند؛ اگر آمریکاییها ظالم، زورگو، متجاوز، وحشی و... هستند؛ اگر انگلیسیها روباه، استعمارگر، دروغگو، مکار و حیلهگر هستند (آنگونه که غربستیزان و آمریکاستیزان میگویند)، پس دیگر چه اهمیتی دارد که در مورد ما چه فکر میکنند؟ ما که آنها را قبول نداریم، بنابراین چه اهمیتی دارد که آمریکاییها یا اروپاییها در مورد ما چه فکر کنند یا چه قضاوتی دارند؟ واقعیت آن است که تلاش برای گرفتن سلفی با خانم موگرینی، از همان جنسی است که اینقدر داریم میبالیم که سران هشتاد کشور جهان در مراسم تحلیف رئیسجمهور ایران شرکت کردهاند یا فلانی گفته که ایران یک بازیگر اصلی و مهم در منطقه شده.
شاید یک دلیل این رفتار عجیب و این نیاز روحی روانی به دیده شدن و مهم تلقی شدن، ریشه در گذشتهمان داشته باشد که کشور محروم، توسعهنیافته و عقبماندهای بودهایم. شاید یک دلیل بغض و کینهمان نسبت به غربیها بهواسطه این واقعیت تاریخی باشد که در بخشی از گذشتهمان اتفاقاً آنها بر ما مسلط بودند؛ و امروز هم علیرغم همه توهینها، بیحرمتیها و پلشتیها که نثار غربیها مینماییم، قلباً میدانیم که از خیلی جهات از ما پیشرفتهتر و جلوتر هستند. شاید این نیاز شدید به مهم تلقی شدن اتفاقاً بهواسطه آن است که خودمان هم در عمق وجودمان میدانیم که خیلی هم غول و بزرگ نیستیم و با ادعای بزرگ بودن میخواهیم آن کمبود را جبران کنیم. به همین خاطر است که اینقدر برایمان عکس گرفتن با خانم موگرینی یا آمدن نمایندگان 80کشور جهان برای مراسم تحلیف رئیسجمهورمان، یا مسافرت فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل در بحران سوریه به تهران و... اینقدر برایمان اهمیت پیدا میکند و احساس خودبزرگبینی به ما دست میدهد. شاید این اشتیاق سیریناپذیر برای بزرگ دیده شدن کمک میکند تا آن احساس کاستیهای درونیمان را ارضا نماییم.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی