اینجا کسی هشیار نیست ... یادداشت ثابت - چهارشنبه 94/10/17 , 11:59 ع عبـد عاصـی نظر بسم الله الرحمن الرحیم اینجا کسی هشیار نیست ... محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت / مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی / گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانه? قاضی برم / گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم / گفت: والی از کجا در خانه? خمار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب / گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان / گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم / گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه / گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی / گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را / گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست «مرحوم پروین اعتصـــــــــــامی» تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی