یـــک مُشت آشـغـــال! ...
یـــک مُشت آشـغـــال! ...
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1773
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
یـــک مُشت آشـغـــال! ...
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1773
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
بی گناهی ، گناه مولا بود
« پرچمدار حق » ، اثر استاد فرشچیان
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1770
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
آیتالله تهرانی : جزای نایستادن مردم مقابل حاکم ظالم
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1768
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
مردم آبادان و خرمشهر
هنوز آب شور میخورند
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1767
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
یـــاد ِ مـَست ِ او
آن ناز ِ ناز کار، که چون دلبری کند
ما را به تشنه کامی خود رهبری کند
موسای روزگاری وُ عیسای هر زمان
پیش تو کیست، دعوی پیغمبری کند
تو از تمام آیـنـــه-ها دلـــربـــا-تـــری
کو آن که، با تو داعیه-ی همسری کند
خورشید، ادعای تکلم نمی-کند
جایی، که چشم های تو روشنگری کند
مرغ دلم، به یاد تو تا عرش می پرد
وقتی که یاد شعر و زبان ِ دَری کند
آن کس که تا جناب خدا پـَــر کشیده است
ای کاش، یاد این دل نیلوفری کند
دکتر اخلاق آهن
http://akhlaghahmad.blogfa.com/post-2.aspx
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
دل این ماه اسیر لب خورشید شده
(عـمـوی آب)
ماه گیسوی پریشان بلندی دارد
نخورد چشم ولی زلف کمندی دارد
یک بنیهاشم اگر عاشق روی مه اوست
راه میافتد و «صد قافله دل همره اوست»
دل این ماه اسیر لب خورشید شده
بیشتر از همه غرق تب خورشید شده
آب آن روز دل ماه مرا شاد نکرد
«یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد»
ماه آن روز دل شعله ورش را برداشت
سینه سوخته و چشم ترش را برداشت
بار هفتاد دو دلباخته بر دوشش بود
زیر سنگینی دنیا کمرش را برداشت
راه افتاد کسی که دل دریا را برد
عشق، این توشه راه سفرش را برداشت
ترک تشنگی سرخ عطش بر تن خاک
کوه شمشیر غرور پدرش را برداشت
آب در دست هبل بود ولی ابراهیم
آمد از راه دوباره تبرش را برداشت
نکند این غزل تشنه به آخر نرسد
نکند آب به لبهای برادر نرسد
شعر هر لحظه که از وصف تو کم میآورد
ماه یک جفت کبوتر به حرم میآورد
حرم آب و دو تا دست کبوتر مانند
این دو تا دست که هر درد مرا درمانند
دست، این دست که از شانه جدا خواهد شد
دو کبوتر که در این بیت رها خواهد شد
...دشت وا میکند آغوش برای دستت
همه زندگی من به فدای دستت
دست میافتد و او مشک به دندان دارد
کیست این رود که هفتاد و دو جریان دارد
آتشی میگذرد از دل طوفان بیدست
کیست این تشنه لب مشک به دندان، بیدست
هیچکس مثل تو این قدر وفادار نشد
هیچکس بعد تو بیدست علمدار نشد
رضا نیکوکار
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
علمای دین چه کردند که کار به عاشورا کشید؟!
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1763
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »
چهارعامل نفوذی دشمن
در مجلس شورای اسلامی!
http://farsiblog.mihanblog.com/post/1762
« تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی »