سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

افراط وُ تفریطی از جنس احساسات ...

    نظر

 

 


   افراط وُ تفریطی از جنس احساسات ... 

 

جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید

 


  روزنامه شهروند نوشته : کسب و کارش «حیوان‌گردانی» است. شغلی که در سایه تب داغ حیوان‌دوستی و همزیستی با ‏حیوانات شکل گرفته و هر روز رنگ و لعاب بیشتری به خود می‌گیرد.
هزینه‌های بالای نگهداری از حیوانات خانگی باعث نشده که در سال‌های گذشته، ایرانی‌ها آنها را به خانه هایشان نیاورند. کسانی که انواع حیوانات را در خانه‌هایشان نگهداری می‌کنند، می‌گویند علاوه بر وابستگی‌هایی که آنها برایشان می‌آورند، این موضوع دلایل دیگری هم دارد؛ مثلا اینکه احساس می‌کنند این موجودات زنده حق حیات دارند و انسان‌ها هر روز دارند محل زندگی آنها را تصرف می‌کنند و آزارشان می‌دهند: «یکی هم باید حامی آنها باشد.» مثلا یکی از کسانی که در خانه اش چند گربه نگهداری می کند، می‌گوید که عملا دو سوم حقوقش برای نگهداری از آنها می‌رود: «چون به کلی گربه و سگ هم بیرون از خانه غذارسانی می‌کنم، درحال حاضر هم که با چند برابر شدن ارز باید کل حقوقم را بدهم ولی اینها باعث نمی شود که از آنها دفاع و نگهداری نکنم.»
 حالا این کسب و کار جدید در ‏مناطق شمال پایتخت به گونه‌ای درحال رشد است که حال و هوای برخی از بوستان‌ها و معابر آن را تحت ‏تأثیر خود قرار داده است. شغلی که درآمد روزانه حاصل آن بیش از سایر مشاغل تعریف نشده اجتماعی است، ‏یعنی چیزی حدود 100‌ هزار تومان برای هر ساعت گشت‌وگذار با حیوانات در فضاهای سبز و عمومی شمال ‏شهر. پیشه‌ای که هر روز هم به تعداد شاغلان آن افزوده می‌شود. به تعدادی از بوستان‌های مناطق شمال ‏پایتخت سرزدیم و با پدیده حیوان‌گردانی در آن‌جا همراه شدیم تا از زوایای پنهان این ‏موضوع بیشتر مطلع شویم. این حیوان‌گردانان می‌گویند که تعدادی از خانواده‌ها با آنها آشنایند و برای اینکه حیواناتشان را برای گشتن در شهر به آنها بسپارند، وثیقه یا مدرکی از آنها نمی‌گیرند اما بعضی دیگر می‌گویند تعدادی از این افراد از آنها کارت ملی و شناسنامه یا حتی سفته با قیمت‌های مختلف می گیرند.
حیوان‌گردانی در بوستان‌های بالای شهر
جوان درشت هیکلی قلاده سگ پشمالویی را در دست گرفته و همراه حیوان چند میلیونی در بوستان ‏می‌گردند. گاهی پای درختی می‌ایستد و گاهی از روی چمن‌های خیس حرکت می‌کند. هر از گاهی هم توپ ‏کوچک و قرمز رنگی را به زمین می‌اندازد تا سگ با آن لحظاتی مشغول بازی شود. رهگذران با این‌که چند ‏سالی است به دیدن این‌گونه صحنه‌ها عادت دارند اما هنوز هم خیلی‌هایشان هنگام عبور، اندکی از او و ‏حیوانش فاصله می‌گیرند و غرولندکنان دور می‌شوند. به حوض وسط بوستان که می‌رسند صدای فواره آب، ‏سگ کوچک را به هیجان می‌آورد، طوری که لحظه‌ای از تکاپو نمی‌ایستد اما نگاه‌های ‏مخفیانه و سنگین رهگذران اجازه نزدیک شدن آن دو را به اطراف حوض بوستان که چند کودک در آن‌جا ‏مشغول آب‌بازی‌اند نمی‌دهد. راه کج می‌کنند و سویی دیگر می‌روند. این‌جا بوستانی در محله ولنجک ‏و یکی از پاتوق‌های حیوان‌گردانی است. جایی که روزانه بسیاری از این حیوان‌گردان‌ها چند ساعتی زمان خود را در آن ‏سپری می‌کنند‎.‎

 جوانی با ظاهری آراسته ‌بند قلاده کتفی سگ را می‌کشد و یکی از همین به اصطلاح حیوان‌گردان‌ها بوستان ‏ساسان است. امیر درباره روند روبه‌ رشد حیوان‌گردانی می‌گوید: «با این‌که ممنوعیت‌های زیادی در ارتباط با ‏نگهداری و گرداندن حیوانات خانگی وجود دارد، اما خود من کمتر از یک‌سال است که از این شغل درآمدزایی ‏می‌کنم.
روزانه اگر شرایط جور باشد یکی دو حیوان را در پارک‌ها و پیاده‌روها می‌چرخانم و چیزی حدود ‏‏200 تا 300‌ هزار تومان دریافت می‌کنم. البته قیمت حیوان‌گردانی با توجه به قیمت و نژادشان تعیین ‏می‌شود.» فعالیت در این حرفه هم مانند بسیاری از مشاغل دیگر آداب و شرایط خاص خودش را دارد. او درباره شرایط خاص کارش می‌گوید: «یکی از شرایط این شغل، داشتن ظاهر مرتب و تمیز است. شاید ‏مسخره به نظر بیاید اما واقعیت این است که حیوان‌گردانی تخصص می‌خواهد. این‌که شما شناخت کلی از ‏حیوان داشته باشید، خلق و خوی آنها را با توجه به‌نژادشان بشناسید و از نحوه ‏ارتباط گرفتن با آنها مطلع باشید، چیز کمی نیست. مثلا خود من زمانی که به واسطه یکی از دوستانم ‏مشغول حیوان‌گردانی شدم چند کتاب خواندم و کلی پرس‌وجو کردم.»‏

 یکی دیگر از مکان‌هایی که به‌رغم نصب تابلو ممنوعیت ورود حیوانات خانگی برای تفریح حیوان‌ها انتخاب می‌شود، بوستان شقایق در محله سعادت‌آباد است. جوان خوش‌پوشی که از چند ماه پیش با ‏‏ سگ پا-کوتاه مشغول کسب و کار است، می‌گوید: «شغل عجیبی است یا به قول یکی از همین ‏پیرمردهای بازنشسته که هر روز من را در پارک می‌بیند نوعی کج‌رویی اجتماعی است، اما خب چه می‌شود ‏کرد. با این اوضاع و احوال اقتصادی برای سیر کردن شکم زن و بچه‌ام مجبورم این کار را انجام دهم. تا چند ‏ماه پیش دستفروش بودم اما از بس بساطم را جمع کردند، خسته شدم. این کار بی‌دردسرتر است یا ‏حداقلش هرچند هفته در میان یکی پیدا می‌شود و گیری می‌دهد. این را هم شاید مدیون افرادی هستیم که کلی کمپین و انجمن دفاع از ‏حقوق حیوانات راه انداختند.» سگ را صدا می‌کند تا با اسباب‌بازی لاتکسی‌اش بازی کند و او مجال ‏پاسخگویی بیابد:
«بعضی پارک‌ها انگار شبانه‌روزی‌اند و می‌توان حیوان‌گردانی را در شیفت شب انجام داد. آن ‏پارک‌ها برای مواقعی خوبند که طی روز مشغول کسب و کار دیگری هستم و شب‌ها فرصت حیوان‌گردانی دارم. ‏البته اگر صاحبان‌شان هم دلیلی برای گرداندن حیوان در شب داشته باشند. اتفاقا شیفت شب درآمدش ‏بیشتر است.» ‏
 او همچنین از جایگاه شغلی و احساساتی که در آن درگیر می‌شود، می‌گوید:
«خیلی ‏از خانم‌ها به این کار روی آورده‌اند به این دلیل که حیوان‌گردانی ‌پرستیژ جالبی برای خود دارد. چرا ‏که باعث می‌شود چند ساعتی از بازی کردن در نقش آدم‌هایی که صاحب حیوان‌های گرانقیمت و بامزه‌اند و مثلاً ‏فقط پاپیون جلیقه سگ‌شان 200‌ هزار تومان می‌ارزد، لذت ببرند اما خب باید مراقب باشیم به آنها دلبسته ‏نشویم چون آخر کار به دردسر افسردگی دچار می‌شویم. داستانی که یک ماه پیش برای من پیش آمده بود. ‏از سگی نگهداری می‌کردم که صاحبش بعد از چند هفته که با هم آشنا شده بودیم از ایران مهاجرت کرد و ‏سگ را هم فروخت. خلاصه من ماندم و کلی دلتنگی از دوری آن سگ با وفا.» ‏
 مقصد بعدی، بوستان صوفی در محله تجریش است. همانجا که پاتوق حیوان‌گردانی چند ماهه دو دختر جوان ‏شده است. یکی دانشجوی‌ سال دوم رشته مدیریت دولتی و دومی هم دانشجوی ‌سال سوم رشته مدیریت ‏بازرگانی است. روی نیمکت نشسته‌اند و هر کدام‌گهگاه سگ‌هایی از ‌نژاد پامرانین را صدا می‌کنند تا مزاحم ‏کسی نشوند. مریم از نحوه آشنایی با این کسب و کار می‌گوید: «خرج درس و دانشگاه به قدری است که هر ‏دانشجویی را به فکر کار پاره‌وقت می‌اندازد. یک کار پاره‌وقت که اتفاقا فان هم باشد. برای همین در یکی از ‏شبکه‌های مجازی دنبال‌کاری گشتیم که به علاقه‌مندی ما هم نزدیک باشد؛ یعنی حیوانات و طبیعت. بعد از ‏چند وقت برخوردیم به یک آگهی. اولش عجیب و سرکاری به نظرمان رسید اما وقتی پیگیری کردیم متوجه ‏شدیم نه، مثل این‌که واقعا بعضی‌ها آن‌قدر پولدارند که برای حیوانات خانگی‌شان دنبال پرستار می‌گردند. چون ‏یا وقت ندارند یا حوصله دردسرهایی که پیاده‌روی با حیوان ممکن است داشته باشد. بنابراین دور از ذهن ‏نیست در جاهایی این چنین دانشجوهایی را پیدا ‌کنید که مشغول حیوان‌گردانی باشند.» سمیرا در تکمیل ‏صحبت‌های دوست خود از شرکت‌هایی می‌گوید که کارشان ارائه خدماتی متفاوت در همین ارتباط است: ‏‏
«تقریبا یک ماه از آمدن ما با حیوان‌های خانگی به این پارک می‌گذشت که آقای جوانی با پیشنهاد ‌کاری بهتر سراغ ما ‏آمد. درواقع شرکت او خدمات ویژه‌ای مثل نگهداری روزانه و ساعتی حیوان‌های خانگی در مهدهای مخصوص، آتلیه ‏حیوانات خانگی و باشگاه ورزشی ارایه می‌داد که خب ما مشتاق شرکتی کارکردن نبودیم چراکه به‌ هرحال ‏بحث پورسانت و اضافه‌کاری پیش می‌آمد.»
 یکی از محل‌های اصلی ‌حیوان‌گردان‌ها برای تحویل حیوانات در بوستان‌ها است. ما هم یک ‏ساعتی تا آمدن زن جوانی که برای گرفتن سگش از یک سگ‌گردان به بوستان آمده منتظر می‌مانیم. او ‏کارمند یکی از مراکز خصوصی است و می‌گوید: «نزدیک به دو سال است پاپی را خریده‌ام و با هم زندگی ‏می‌کنیم. اوایل سعی می‌کردم برای تفریح و سرگرمی‌اش در برنامه خودم جا باز کنم ‏ولی مشغله‌ام طوری است که زمان زیادی برای تفریح ندارم. آن ساعتی هم که می‌آیم خانه، خستگی مانع از ‏رسیدگی درست و حسابی به پاپی می‌شود. برای همین
در اینترنت با شرکتی آشنا شدم که خدمات نگهداری ‏ساعتی حیوانات ارائه می‌دهد. در قبال دریافت مدارک لازم از شرکت برای اطمینان خاطر که سگ چند‏میلیونی خودم را به دست‌شان می‌سپارم، آنها نیز روزانه سگم را یک‌ساعت‌ونیم در پارک نزدیک محل کارم ‏می‌چرخانند. ساعت کاری‌ام که تمام می‌شود، می‌روم و پاپی را تحویل می‌گیرم. به هرحال، این حق حیوان است ‏که چون من نمی‌توانم همراهی‌اش کنم، به دیگری می‌سپارم.» او درباره هزینه‌ای که بابت این حیوان‌گردانی ‏به شرکت می‌پردازد نیز، می‌گوید: «برای یک‌ساعت‌ونیم 120‌هزار تومان توافق کرده‌ایم. البته این ‏گشت‌وگذار باید با بازی‌های آموزشی مانند حرف گوش‌کردن و انتخاب سرویس بهداشتی و... همراه باشد. ‏گاهی هم اسباب‌بازی‌های مخصوص به‌عنوان هدیه و اشانتیون به سگ می‌دهند.» دختر جوان دیگری هم ‏حوالی ساعت 19 جسی را از حیوان‌گردانی که در شبکه‌های اجتماعی پیدا کرده است، تحویل می‌گیرد و ‏می‌گوید: « صاحبان سگ‌ها حاضرند برای ‏آنها حسابی هزینه کنند. مثلا خود من از وقتی متوجه شدم کسانی هستند که حیوانات خانگی را به نوعی ‏پرستاری و نگهداری می‌کنند، بی‌معطلی جسی را به آنها سپردم تا کمی سرگرمی داشته باشد و زمانی که در‏خانه با من است، بی‌تابی نکند. به‌ هرحال آدم‌ها از ابتدا همزیستی با حیوانات داشته‌اند، بویژه حیواناتی ‏که برای آنها سودی در پی دارد. در نتیجه راه‌اندازی ‏کمپین و گروه‌های حیوان‌دوستی زمانی به بار می‌نشیند که شرایط اولیه و ضروری محیطی فراهم باشد. آن‌وقت است که شکل‌گیری شغل‌ها هم با یک نوعی ساماندهی همراه است‎.»
 ‏«مهدی فیروزی» ساکن خیابان حسینی محله سعادت‌آباد از پیشه نوظهور در محله‌اش می‌گوید: «من مخالف ‏نگهداری حیوان نیستم. خود من تا مدت‌ها یک طوطی داشتم که در نهایت چون به این نتیجه رسیدم که ‏آزادی آن اهمیت بیشتری دارد، رهایش کردم اما واقعیت این است حیوانات آلودگی‌هایی را به همراه دارند که ‏باعث بیماری بخصوص در بچه‌ها و سالمندان می‌شوند.» او ادامه می‌دهد: «به تازگی متوجه شدم خیلی از ‏جوان‌هایی که بعد از ظهرها با حیوانات می‌آیند اینجا، کارشان حیوان‌گردانی است.‌ کاری که اگر دردسرهایش را برای ‏اهالی در نظر نگیریم، به نظرم از هدررفتن انرژی، تخصص و استعداد آن جوان‌ها نمی‌توان به راحتی گذشت ‏که البته این مورد به واکاوی اقتصاد جامعه نیاز دارد. در نهایت بهتر این است شهرداری یک جای ویژه‌ای مثل ‏پارک حیوانات برای تفریح آنها در نظر بگیرد تا مشکلی برای آسایش اهالی و حتی حق آن حیوان زبان‌بسته ‏هم پیش نیاید.» ‏
‏ «عاطفه ماهور» از اهالی سعادت‌آباد هم که عصر خود را با قدم‌زدن در بوستان سپری می‌کند، می‌گوید: ‏«صدای حیوان‌های جورواجور به قدری به گوش می‌رسد که از آرامش بوستان کم کرده است. تا اعتراض هم ‏می‌کنیم، محکوم می‌شویم به حیوان‌آزاری. البته در شرایطی که این حیوانات برای خودشان آتلیه عکاسی ‏دارند، پرستار اختصاصی دارند و خیلی چیزهای دیگر، فکر نمی‌کنم چندان جای گلایه باقی مانده باشد. نیاز ‏است فرهنگسازی شود و بعد هم زیرساخت‌های لازم برای این همزیستی تأمین شود. زیرساخت‌هایی مثل ‏سرویس بهداشتی و آبخوری و فضای بازی.» ‏
 بی‌تردید پرداختن همه‌جانبه به این مسأله نوظهور از ضروریات شهری است که رئیس اداره ساماندهی ‏منطقه یک در پاسخ به چگونگی برخورد با پدیده کسب‌وکارگونه حیوان‌گردانی می‌گوید: «شهرداری موظف ‏است سگ‌های ولگرد و مزاحم را جمع‌آوری و بعد از واکسیناسیون و عقیم‌سازی در طبیعت اطراف تهران ‏رهاسازی کند. البته مراکزی نیز زیرنظر شهرداری وجود دارد که در آنها سگ‌ها نگهداری می‌شوند اما بعد از ‏مدتی که بین 1 تا 3 ماه متغیر است، رها می‌شوند. در برخورد با سگ‌های خانگی و شناسنامه‌دار که معمولا ‏در محله‌ها و بوستان‌ها بسیار دیده می‌شوند و ممکن است در پاره‌ای از موارد باعث سلب آسایش اهالی شوند ،‏هیچ‌گونه اختیاری نداریم. نصب تابلوی ورود ممنوع برای حیوانات خانگی بویژه سگ‌ها در برخی از بوستان‌ها ‏نیز با هماهنگی نیروی انتظامی انجام می‌شود.» ‏

  تهیه و تدوین : عبد عا صی 

 

 

 


مگر مردم برده شما هستند که ...

    نظر


به گزارش اعتدال، در نامه علی مطهری خطاب به آیت‌الله محمد یزدی، آمده است:
«جناب آقای محمد یزدی دامت برکاته
با اهداء سلام، در خصوص نامه جناب‌عالی به آیت‌الله شبیری زنجانی، مرجع تقلید، چند نکته قابل ذکر است:
1. در این نامه جناب آقای سید محمد خاتمی و همفکران ایشان را «افراد مسئله‌دار که برای نظام جمهوری اسلامی و مقام رهبری احترامی قائل نیستند» معرفی کرده‌اید و ملاقات با آنها را امری قبیح و موجب «ناراحتی و تعجب مقلدین و حوزویان» دانسته‌اید.
همه اینها نیاز به اثبات دارد. «مسئله‌دار»  کسانی هستند که در سال 88 تحت این عنوان که مقام رهبری از یک کاندیدای خاص حمایت می‌کند انتخابات را از حالت طبیعی خارج کردند و حق اعتراض معترضان را نیز به رسمیت نشناختند و آنها را برانداز نامیدند و شد آنچه که نباید می‌شد. در واقع چنین افرادی برای نظام جمهوری اسلامی و مقام رهبری احترامی قائل نشدند.
فرضاً بپذیریم جناب آقای خاتمی و همفکرانشان افرادی مسئله‌دار هستند که برای نظام جمهوری اسلامی و مقام رهبری احترامی قائل نیستند، قباحت ملاقات یک مرجع تقلید با آنها را از کجا درآورده‌اید؟ اگر مسئله‌دار هستند آیا نباید مسئله آنها حل شود؟ مراجع تقلید به مثابه چتری بر سر همه مردم و گروه‌ها هستند نه عناصری حزبی و جناحی.
ثالثاً ناراحتی و تعجب اکثر مقلدین و حوزویان از این ملاقات را از کجا به دست آوردید؟
2. خطاب به آیت‌الله شبیری گفته‌اید «مقام و احترام شما در سایه احترام به نظام اسلامی حاکم، رهبری و شأن مرجعیت است».
به عرض می‌رساند مقام و احترام یک مرجع تقلید صرفاً در سایه احترام به نظام اسلامی حاکم نیست، بلکه بیشتر بستگی دارد به رفتار او در مقابل آن نظام که کارهای درست آن را تأیید کند و از کارهای نادرست آن انتقاد و از حقوق مردم دفاع کند. اساساً احترام هرکس تابعی از احترام و پایبندی او به حق و عدالت است. این تفکر شما ناشی از این فکر غلط است که نظام را معصوم می‌دانید.
علاوه بر این، مسئله طرفینی است، یعنی همان طور که مقام و احترام یک مرجع تقلید در سایه احترام او به نظام اسلامی حاکم است، احترام نظام اسلامی نیز در سایه احترام آن به مرجعیت است.
مسئله استقلال روحانیت و حوزه علمیه و مراجع تقلید از دولتها و حکومتها، مسئله‌ای است که سابقه طولانی در تاریخ تشیع دارد و به شدت مورد تأکید امام خمینی(ره) و شهید آیت‌الله مطهری حتی برای دوره جمهوری اسلامی بوده است. از نظر شهید مطهری روحانیت شیعه از نظر روحی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و همیشه از دولتها جدا و در کنار مردم بوده است. این ویژگی حتی در جمهوری اسلامی نیز باید رعایت شود و روحانیت نباید دولتی و حکومتی شود. اصل ولایت فقیه در نگاه امام (ره) و شهید مطهری و مقام رهبری به این معنی نیست که سایر مراجع نادیده گرفته و احیاناً سرکوب شوند. به یاد دارم چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مجلسی در قم فردی فریاد زد «برای سلامتی یگانه مرجع عالم تشیع حضرت آیت الله العظمی امام خمینی صلوات». پدرم ناراحت شد و آن فرد را صدا زد و به او گفت «این چه جمله‌ای بود که گفتی؟! ما غیر از امام مراجع دیگری هم داریم.» همین طور می‌دانید که ایشان در کتاب نهضتهای اسلامی از مراجع ثلاث آن روز و نقش آنها در پیشبرد نهضت در کنار امام خمینی به نیکی یاد می‌کنند؛ همه برای این که نهاد روحانیت اصالت دارد و باید حفظ شود نه فقط ولی‌فقیه.
3. در پایان نامه خطاب به آیت‌الله شبیری فرموده‌اید «لازم است شؤون مرجعیت را رعایت فرموده و ترتیبی اتخاذ فرمایید این گونه مسائل دیگر تکرار نگردد.»
اولاً خود شما با این جمله تهدیدآمیز شأن مرجعیت را رعایت کرده‌اید یا نه؟ ثانیاً چه کسی گفته ملاقات یک مرجع تقلید با افراد سابقه‌دار در انقلاب که احیاناً انتقاداتی نیز دارند خلاف شؤون مرجعیت است. آیا شؤون مرجعیت را جناب‌عالی بهتر از خود مراجع تشخیص می‌دهید؟ مگر مردم باید با اجازه شما به ملاقات این و آن بروند؟! ثالثاً این جمله را که به این مرجع عالیقدر دستور می‌دهید «این گونه مسائل دیگر تکرار نگردد» از چه موضعی می‌فرمایید. این جمله را فقط امام زمان علیه‌السلام می‌تواند به یک مرجع تقلید بگوید. در مجموع، نامه شما موجب وهن روحانیت و حوزه علمیه شد. امیدوارم به نحوی جبران بفرمایید.
با تقدیم احترام
 علی مطهری»

 

پس سلاطین بزرگ و مفسدین فی الارض هنوز در پشت صحنه-ی مخفی تشریف د

    نظر

 

تصاویر | بازداشت 1537 تبهکار در تهران بزرگ

 

با اجرای طرح رعد 17 توسط پلیس پیشگیری 1537 نفر که در قالب 38 باند تبهکاری در تهران فعالیت می کردند شناسایی و دستگیر شدند.

عکس‌ها: میزان
61282

 

تربیت مهمترست یا ...

    نظر

http://s8.picofile.com/file/8341027892/ESAALAT_VA_TARBY_YAT_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8341027976/ESAALAT_VA_TARBY_YAT_2.jpg

http://s8.picofile.com/file/8341028200/ESAALAT_VA_TARBY_YAT_3.jpg

http://s9.picofile.com/file/8341028400/ESAALAT_VA_TARBY_YAT_4.jpg

 

      تربیت مهمترست یا ...    

  

 

جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید

 

      روزی شاه عباس از شیخ بهایی پرسید:

 _ فکر میکنی تربیت در زندگی مهمتره یا اصالت؟

 _ تا نظر همایونی چی باشه! 

 _ ما فکر میکنیم که تربیت بالاتر از اصالته ...

 این بحث همینطور بالا گرفت تا اینکه بالاخره شاه تیر آخر رو بخیال خودش زد : 

 _ باشه ، فردا شب بحضور ما شرفیاب شوید تا این قضیه رو ثابت کنیم. 

 شیخ بهائی ، دانشمند بی-همتای زمانه هم ناچار قبول کرد وُ فردا، اول شب، به خدمت شاه رفت. وقتیکه بحضور رسید، متوجه شد که برخلاف همیشه، بارگاه شاه تاریکه وُ دریغ از یک چراغ؟! ... شاه که تازه داشت وارد میشد، گفت:

 _ شیخ، تعجب نکنید، الساعه علت این تاریکی رو میفهمین. 

 بعد از جلوس بر تخت حکومتی، با دو دست کف کوتاهی زد وَ فورا چند تا گربه شمع بدست وارد شدند وُ شمعها به غلامهای شاه دادند! ... مقام همایونی که فکر میکرد کارت برنده-شو رو کرده، قهقهه-ای زد وُ گفت:  

 _ خب ، جناب شیخ! حالا قانع شدین که تربیت بالاتر از اصالته؟ ...  

 _ بله، ولی مشروط به اینکه فردا شب هم گربه-ها همین کار رو تکرار کنن.

 شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت:

 _این چه حرفیه، فردا شب هم مثل امشب! ... تربیت شدن! یاد گرفتن ...  

ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.

   فردا شب شیخ بهایی به حضور شاه رفت. صحنه-ی شب قبل دوباره تکرار شد ، با این تفاوت که به محض آمدن گربه-ها، شیخ موشهایی رو که در جورابی ریخته بود از جیبش درآورد وُ روی زمین رها کرد! گربه-ها هم تا متوجه موشها شدن، شمعی که تو دست داشتن انداختن زمین وُ دنبال موشها کردن! ... این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد وُ گفت: شهریارآ!!! فراموش نکنین که اصالت گربه، شکار موشه نه تربیتی که مقام همایونی صحبتش رو میکردن ... تربیت خوبه، ولی اصالت مهمتره.  

 

  تلخیص وََ بازنویسی : عبد عا صی      

 


ما کوتاه-ترین دیواریم ...

    نظر

   

 

  ما کوتاه-ترین دیواریم ...  

 

  

جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید

 (((شاید شنیده باشید که یکی به دیگری میگه : « از دیوار ما کوتاه-تر پیدا نکردی »؟! چند دهه-ست که متاسفانه این دیوار کوتاه، کسی جز مردم کوچه وُ بازار ، نبوده-اند ... کسانیکه روز بروز قدرت خریدشان کمتر وُ کمتر میشود ... یادم نمیره وقتیکه مجلس داشت قانون هدفمندی سوخت وَ انرژی رو تصویب میکرد، اکثریت نمایندگان وَ رئیس جمهور وقت، با افزایش قیمتها وَ دادن یارانه چه در باغ سبز وَ مدینه-ِی فاضله-ای رو برای مردم نماییش میدادند. مردم ناآگاه هم به گرفتن ماهی 45 هزار تومن، انقدر ذوق-زده شده بودند که به هشدارهای اقتصاد دانهای خبره وَ دلسوز پشت کرده وَ اعتنایی نمیکردند. یادش بخیر دکتر سبحانی اقتصاد دان وَ دلسوز مجلس میگفت: "میخواهید قیمت سوخت وَ انرژی  رو به سطح «فوب خلیج فارس وَ کشورهای پیشرفته برسونید، مگه ما به متخصصین وُ کارکنان مملکت همان دستمزد این کشورها رو میدیم؟! نفت وُ نیروی کار از خودمونه ، اونها ساعتی چند دلار حقوق میگیرند، چه ربطی به ما داره؟»" اون زمان حداقل دستمزد کارکنان اون کشورها، حداقل ساعتی هشت دلار بود! الان که حتما کمتر از 12 دلار نیست ... بزرگترین بهانه-ی نمایندگان وَ مسئولین هم این بود : « تا وقتیکه قیمت سوخت وُ انرژی انقدر ارزونه، میلیون، میلیون لیتر سوخت مملکت رو به کشورهای همجوار قاچاق میکنند، مصرف سوخت داخلی هم که صرفه جویی نمیشود وَ این اقدامات بهترین پیشگیری از ثروت ملی-ست » ... جان کلام کار خودشان را کردند وَ بهای سوخت وَ انرژی رو به چند برابر رساندند، ولی نه توانستند جلوی قاچاق سوخت رو بگیرند وَ نه توانستند کمک چندانی به صرفه جویی انرژی بکنند! دستاورد این مصوبات وَ اقدامات روز بروز فقط قدرت خرید مردم را کمتر وَ کمتر کرد تا رسیدیم به اوضاع امروز که مجددا میخواهند سوخت را سهمیه-بندی کرده وَ بعد هم احتمالا قیمت سوخت را گرانتر کنند ... قاچاق سوخت وَ اصراف در مصرف آن، ناشی از سوء مدیریتهاست، مردم چه گناهی کرده-اند که هنوز هم باید تاوان اشتباهات وَ بی-کفایتی برخی مسئولین را بدهند؟؟؟ ... _ عبد عا صی)))

 

   به گزارش «تابناک»؛ از یک سو دولت همچنان در حال اجرای سیاست بزرگنمایی افزایش قاچاق سوخت است و از سوی دیگر، برخی مسئولان بحث سهمیه بندی و پیشنهاد افزایش نرخ ها را پیش می کشند.
از طرف دیگر، برخی دیگر از مسئولان دولتی مدام در حال تکذیب ادعاهای مطرح برای افزایش نرخ بنزین هستند؛ اما اخبار شنیده شده از درون مجلس و به ویژه کمیسیون انرژی مجلس حکایت از این دارد که دولت عزم خود را برای افزایش بهای حامل های انرژی جزم کرده است و دیری نخواهد گذشت، این سناریو به اجرا درخواهد آمد.
بهانه دولت برای افزایش قیمت بنزین این است که با افزایش نرخ دلار در ایران، قاچاق سوخت افزاییش پیدا کرده و برای مهار این قاچاق، باید قیمت ها افزایش پیدا کند؛ اما پرسش مطرح در این میان، این است که چرا نرخ دلار افزایش پیدا کرده و مسئولان به جای پیدا کردن راهکار برای بالا بردن ارزش پول ملی، ترجیح می دهند، فشار بر روی مردم را بیشتر کنند؟!
هدایت الله خادمی در گفت وگو با تابناک در خصوص این موضوع اظهار داشت: به نظر می رسد، سهمیه بندی بنزین اجتناب ناپذیر است و به احتمال زیاد، دولت در چند روز آینده این کار را عملیاتی کند و پس از سهمیه بندی نیز به کسانی که خارج از سهمیه خود بخواهند بنزین استفاده کنند، نرخ دوم داده خواهد شد و به این ترتیب بنزین را در کشور گران خواهند کرد.
این نماینده مجلس گفت: در سال های گذشته، آنقدر بد عمل کرده ایم که وضعیت کشور به این روز افتاده است. ایران نباید بنزین وارد کند، بلکه ما باید صادرکننده بنزین باشیم.
این عضو کمیسیون انرژی در مجلس گفت: اساسا اینکه گفته می شود، قیمت بنزین در ایران ارزان است حرف درستی نیست. ارزش پول ملی ما کم شده و چون این روال همواره در حال تکرار است، همیشه می گوییم که بنزین ارزان است. اگر بنزین هر لیتر 10 هزار تومان هم بشود، چهار ماه دیگر که دلار گرانتر شد، می گوییم بنزین در ایران ارزان است.
این نماینده مجلس افزود: در کشورهای دیگر، نرخ برابر پول ملی آنها با دلار ثابت است و هیچ اتفاقی برای قیمت بنزینشان نمی افتد؛ اما چون ارزش پول ملی ما کاهش پیدا کرده، می گوییم بنزین ارزان است. از نظر من، بنزین در ایران ارزان نیست، در کشور امارات نرخ نوسان درهم و دلار برابر است؛ بنابراین نرخ بنزین همیشه دو دلار می ماند.
وی همچنین ادامه داد: اگر دولتمردان ما راست می گویند که قیمت بنزین صرف ندارد و نسبت به کشورهای همسایه ارزان تر است، ارزش پولی ملی را بالا ببرند تا بنزین را گران کنند. ما کشور را بدبخت کرده ایم، حال آنکه باید پالایشگاه می ساختیم و بنزین تولید و به جای نفت خام بنزین صادر می کردیم.
اگر امروز به جای نفت خام بنزین صادر می کردیم، تحریم نمی شدیم. کسانی که در این سال ها وزیر بوده اند، برای خارجی ها خدمت نموده و کاری کرده اند که ما کشوری تک محصولی باشیم و همین باعث شده کسانی که ما را تحریم می کنند، دیده نشوند و تنها با جلوگیری از خام فروشی نفت، مانع از کار ما شوند.
وی همچنین یادآور شد: وقتی ما اینقدر بد عمل کردیم، معلوم است به این گرفتاری ها دچار شویم. الان هم برای اینکه آقایان عملکرد خودشان را ماستمالی کنند و نخواهند بنزین بیشتری وارد کنند، می خواهند مصرف داخلی را کم کنند. آسان ترین راه هم برای آنها این است که بنزین را سهمیه بندی کنند. دولت های ما یاد گرفته اند، هر جا به مشکلی می خورند، فشار را بر مردم زیاد کنند. اینها به جای اینکه چاره سازی کنند تا ارزش پولی که کمتر از یک سال به این روز افتاده، افزایش دهند، همین را نهادینه می کنند و برای جبران خسارات خودشان قیمت ها را بالا می برند.

 

  بازنویسی : عبد عا صی

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

راه حل زیرکانه ...

    نظر

 

 

    راه حل زیرکانه ...   

 

جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید  

 

http://s9.picofile.com/file/8340793876/R8HE_HAL_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8340794600/R8HE_HAL_2.jpg

http://s9.picofile.com/file/8340794684/R8HE_HAL_3.jpg

 

  است?وجابزبرا? گزینش و مصاحبه-شغل?، به شرکت? رفته بود. تنها سوال گزینش این بود : « اگه در یک شب سرد وُ طوفانی، در جاده-ای خلوت، پیرزنی بسیار بیمار، دوستی خیلی صمیمی، وُ معشوقه-ی خود را ببینید که بی-صبرانه در ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته-اند وَ خودروی شما فقط جای یک نفر را دارد، بهترین کمک به کدامیک چیست »؟ ...  پ?رزن؟دوستتون؟ معشوقه-تون؟ 
جوابى که است?و نوشت باعث شد از م?ان صدها متقاضى، به استخدام شرکت در آ?د.
پاسخ او ا?ن بود:من سوئ?چ ماش?نم را م? دهم به آن دوست صم?م?-ام تا پ?ر زن ب?مار را به ب?مارستان برساند و با معشوقه-ام در ا?ستگاه منتظرمیمانم شایداتوبوس آمد! 

  بازنویسی : عبد عا صی  

 

 


پزشکیان: تشکیل ستاد جنگ اقتصادی لزومی ندارد؟

    نظر

 

 

 

http://s8.picofile.com/file/8338765984/JANGE_RAW8NY_EQTES8DYE_DOSHMAN8N_4.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8338766800/JANGE_RAW8NY_EQTES8DYE_DOSHMAN8N_5.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8290111792/EQTES8DE_HERAMY_1.jpg


 

جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید

 

  پزشکیان ، اعتدال :  نایب رییس مجلس با بیان اینکه باید ستاد جنگ اقتصادی تشکیل شود، گفت: یعنی اینکه آن ستاد هر تصمیمی که بگیرد مجلس، دولت، قوه قضاییه، رسانه‌ها، امامان جمعه و جماعت باید از آن تبعیت کنند؛ زیرا در یک جنگ اقتصادی شدیدتری از جنگ با عراق هستیم اما مسوولان و سیاست‌مداران ما نمی‌خواهند این واقعیت را با مردم در میان بگذارند.

پزشکیان همچنین درباره‌ی استیضاح‌های سریالی وزرا و تغییرات آنها و تاثیرش بر مشکلات کنونی کشور گفت: این مشکلات زاییده‌ی وزرا نیست که با تغییر آنها حل شود. در ساختار ما قوی‌ترین آدم‌ها هم که سرکار بیایند به این سادگی مسایل را حل نخواهند کرد.

به گزارش اعتدال، متن کامل گفت‌وگوی انصاف نیوز با مسعود پزشکیان را در ادامه بخوانید:

وی در ادامه درباره‌ی استیضاح‌های اخیر وزرا در مجلس، گفت: مثلا در ماجرای استیضاح‌های اخیر، واقعا فکر می‌کنید اگر بجای وزرای کنونی شخص دیگری بیاید مشکلات رفع خواهند شد؟ من در جلسه‌ی استیضاح گفتم الان هم می‌گویم اوضاع بهتر که نه، بلکه بهم ریخته‌تر خواهد شد. در حال حاضر مشکل این نیست که آدم‌ها را تغییر دهیم، البته این حرف به معنای این نیست که این آدم‌ها بی‌عیب هستند؛ بلکه معنی حرف من این است که این مشکلات زاییده‌ی آنها نیست. در ساختار ما قوی‌ترین آدم‌ها هم که سرکار بیایند به این سادگی مسایل را حل نخواهند کرد.

وزیر سابق سلامت و بهدشت گفت: من موضع خود در این مورد را در استیضاح وزیر کار گفته‌ام. منظور من این نیست که دکتر ربیعی بی عیب و نقص است. منظور من این است که مثلا مشکلات بیکاری به وزیر کار ربطی ندارد؛ همانطور که مشکلات صنعت به وزیر صنعت ارتباطی ندارد. یعنی در حیطه‌ی اختیارات آن‌ها نیست.

وی افزود: در حالی که مجلس به وزیر اختیاراتی می‌دهد، در کنار آن به جاهای دیگر هم اختیاراتی می‌دهد که من را به عنوان یک وزیر می‌توانند محدود کنند؛ اما کسی که باید جواب پس دهد وزیر است. پول و منابع در دست اشخاص دیگری است اما پاسخگویی به دوش وزیر است. تعدد کانون‌های تصمیم گیری و قدرت باعث شده است که وزرا توان پیشبرد ساده‌ی اهداف را نداشته باشند.

پزشکیان با اشاره به دوران وزارت خود، اضافه کرد: مثلا در جریان زلزله‌ی بم که آن فاجعه‌ی وحشتناک پیش آمد و تمام کشور را در غم و ماتم فرو برد، با وجود اینکه وزیر سلامت بودم اما حتی نمی‌توانستم دوتا آمبولانس خریداری کنم و به آنجا ارجاع دهم. زیرا دیوان محاسبات می‌گفت از کجا پول را آورده‌ای و خلاف قانون عمل کرده‌ای؛ در حالی که وزیر سلامت من بودم و مشکل مردم هم در آنجا اورژانس بود اما هیچ اختیاری نداشتم. ساختار ما از نظر علمی مشکل دارد.

پزشکیان در پاسخ به اینکه در وضعیت فعلی چه باید کرد، گفت: من قبلا هم عرض کردم که باید ستاد جنگ اقتصادی شکل بگیرد؛ یعنی همگی براساس سیاستی واحد عمل کنند. رهبری نیز با قاطعیت تصمیم بگیرد.

وی تاکید کرد: الان زمان آن نیست هرکسی تصمیمی بگیرد و ما هم هر تصمیمی از هرسو را بپذیریم. رهبری باید با قاطعیت تصمیم بگیرد و آن حکم را به همه ابلاغ کند و از همه بخواهد که زیر آن چتر عمل کنند. امام هم در زمان جنگ گفته بود همه باید در خدمت ستاد جنگ باشند. مثلا الان مجلس می‌خواهد کاری کند و نماینده‌ای تحلیل خودش را دارد، برای مشکلات دنبال مقصر می‌گردد. البته نمایندگان طبیعتا  وظیفه دارند که سوال کنند. نایب رییس مجلس در ادامه گفت: یعنی اینکه آن ستاد هر تصمیمی که بگیرد مجلس، دولت، قوه قضاییه، رسانه‌ها، امامان جمعه و جماعت باید از آن تبعیت کنند؛ زیرا در یک جنگ اقتصادی شدیدتری از جنگ با عراق هستیم اما مسوولان و سیاست‌مداران ما نمی‌خواهند این واقعیت را با مردم در میان بگذارند.

پزشکیان در پاسخ به اینکه برخی از این استیضاح‌ها بنظر می‌رسد که بخاطر باج‌خواهی‌های فردی و منطقه‌ای بعضی از نمایندگان است، گفت: ادعای فشار به وزرا برای خواسته های غیرصحیح مطرح می‌شود اما معمولا فشارها شفاف نیست. البته پشت پرده ممکن است یک اتفاقاتی بیفتد. نماینده‌هایی می‌آیند و می‌پرسند چرا مردم بیکار هستند یا چرا صنعت خوابیده است؟ این سوال در حالت عادی و غیر جنگی می‌تواند طرح شود و وزیر دفاع کند و نماینده هم نقد کند. از من هم وقتی وزیر بودم چندبار سوال شده است چون یک چیزی از من می‌خواستند و طبق قانون نمی‌توانستم به آن‌ها بدهم، گاهی پرسش‌هایی از من در مجلس مطرح می‌شد که اصلا تحت اختیار من نبود؛ البته اصل مشکل مورد اشاره ایراد درستی بود. اما آنچه به خاطرش از من سوال می‌کردند را علنی نمی‌گفتند و هیچکس نمی‌توانست بگوید آن نماینده چرا آن سوال را مطرح کرد؟ زیرا حرفی که علنی می گفت حق بوده است اما اختیارش را مجلس به من  نداده بود. نباید چیزی که درپس پرده‌ی ذهنی انسان‌ها است را بخوانیم؛ آنچه واقعا اتفاق می‌افتد را باید نقد کنیم.

پزشکیان در پاسخ به این پرسش که آیا مدیریت واحد به دیکتاتوری ختم نمی‌شود، گفت: دکتر شریعتی معتقد بود ما به رهبر انقلابی احتیاج داریم، درحال حاضر کانون‌های تصمیم‌گیری متعدد هستند. بیشتر کسانی که نامه‌ی امام به مالک اشتر را ترجمه کرده‌اند، گفته‌‌اند که این نامه منشور حکومت اسلامی است. مالک اشتر استاندار یک منطقه‌ای است و فرمانده‌ی نظامی و قاضی‌القضات را انتخاب می‌کند، مالیات می‌گیرد. هم تصمیم می‌گیرد، هم اقدام می‌کند. تصمیم‌گیری‌ها هم براساس شاخص‌ها از امام و رهبر انقلاب است. الان استاندار ما، رییس جمهور و حتی رهبر ما چنین اختیاراتی ندارند.

نایب رییس مجلس افزود: اگر اقتدار وجود داشت و یک تصمیم گرفته می‌شد و  آن تصمیم اجرا می‌شد اوضاع اینگونه نبود، دولت و قوه‌‌قضاییه هرکدام براساس تصمیمی که می‌گرفتند عمل می‌کردند، اما الان  علیرغم تصمیمات آنها، کسانی نیز از بیرون این نهادها تصمیمی دیگر می‌گیرند.

دکتر پزشکیان، با ذکر مثالی توضیح داد: قلب یک کانون دارد و می‌زند، وقتی کانون دوتا شد آدم احساس گیجی می‌کند و اگر این کانون سه تا شود یا بیشتر بازهم این گیجی بیشتر می‌شود و وقتی زیاد شود قلب از کار می‌افتد؛ زیرا هر کانون آن‌را به یک طرف می‌کشد.

وی گفت: ما یک دولت را انتخاب می‌کنیم و هر روز برایش مشکل می‌سازیم. دولت تا می‌آید که تصمیم بگیرد یک ضربه‌ای می‌زنند که چرا اینکار را کرده‌ای؟ و در نتیجه وقت، عمر و منابع ما به هدر می‌رود. در حالیکه اگر یک کانون تصمیم بگیرد پس جوابگو هم خواهد بود. الان همه تصمیم می‌گیرند اما هیچکس جوابگو نیست. دموکراسی در جامعه-‎ای معنا دارد که توانمندی اجتماعی در آن وجود داشته باشد. آدم‌ها کنار هم به یک وحدت و انسجام رسیده باشند، شما حتی در حزب‌ها و جریان‌های داخلی نیز این انسجام را نمی‌بینید. هرکسی به اندازه‌ی سلیقه‌ی خودش حرف می‌زند و این هرج و مرج است. مگر آنکه این جامعه شکل پیدا کند و پیشرفته شود؛ فعلا رشد اجتماعی و زبان مشترک بوجود نیامده است.

مسعود پزشکیان در پایان گفت: مثلا فراکسیونی تصمیم می‌گیرد که در مجلس رای بدهد اما نتیجه غیر آن تصمیمی می‌شود که گرفته است. هرکسی می‌خواهد خودش تصمیم بگیرد و در نتیجه هیچ کاری انجام نمی‌شود. دو سال پیش قرار بود آب از ارس به شبستر بیاید اما کانون تصمیم‌گیری‌ها متعدد بود و نشد. دو سال کار روی زمین ماند و اگر الان بخواهند کار را اجرا کنند با 5 برابر هزینه باید اجرا شود.  عمر و سرمایه را هدر داده‌ایم و هیچ اتفاقی نیفتاد. اگر یک نفر تصمیم می‌گرفت کار پیش رفته بود، نهایتا اگر صد میلیارد حیف و میل می‌شد بهتر بود که الان هزار میلیارد ضرر کرده‌ایم.

 

  تهیه و تدوین : عبد عا صی

 

 


خصوصیات احساسی نامتعادل معتادان

    نظر

 

 

 

http://s6.picofile.com/file/8267024642/E_ET3Y8D_XOM8R_11.jpg

نیک صالحی، آفتاب : اصولا اکثر معتادان دارای احساسات افراطی و تفریطی هستند، در بعضی از مواقع احساسات خود را سرکوب و در نطفه خفه می کنند و در گاهی اوقات همان احساسات را آنقدر زیاد بروز می دهند، که هم برای خود و هم برای دیگران مشکل ساز می شوند. در مجموع اکثر معتادان با احساسات خود سر آشتی ندارند. از آنجا که بیمار مبتلا به اعتیاد روند فکری و احساسی طبیعی ندارد و اعتقادات و احساسات او غیر واقعی و منحرف است.بنابراین هیچ وسیلهء قابل اعتمادی برای ارزیابی خود ندارد و بیمار بنابر طبیعت اعتیاد که حالتی غیر عادی است در دنیای خود ساخته و با احساسات مجازی خود روزگار می گذراند و هیچگونه شناختی از وجود و احساسات واقعی خود که در زیر شخصیت ظاهری اش پنهان شده است، ندارد. یکی از دلایل مهم سرباز زدن معتاد از پذیرش احساسات واقعی خویشتن، نداشتن شناخت از شخصیت واقعی خود است. بیمار، همواره در میان دو قطب احساس حقارت و تصورات خودبزرگ بینانه سرگردان است. او تصور می کند که از همه برتر است، اما احساس او (حقارت) با فکرش مطابقت ندارد. افکار و احساسات معتادان، همیشه با یکدیگر در تضاد هستند، این مشکل باعث می شود که آنها حتی پس از ترک دراز مدت، در صورت حل نکردن این مشکلات، بار دیگر به مواد مخدر پناه ببرند و با مسخ احساسات و کند کردن افکار، آرامش پیدا کنند. برای حل این حالات پیشنهاد من این است که، ارزیابی شخصیتی امکان شناخت واقعی را از خود و کنترل احساسات را برای معتاد به ارمغان می آورد. حال احساس گناه و خجالت را در بیمار معتاد بررسی می کنیم. بطور کلی دو نوع احساس گناه و خجالت وجود دارد. 1) واقعی 2) غیر واقعی احساس گناه و خجالت واقعی مستقیما از فطرت پاک و وجدان ما سرچشمه می گیرد. این احساس زمانی خود را بروز می دهد که ما کاری را بر خلاف اصول و فواعد مورد قبول جامعه انجام داده باشیم، بنابر این از بابت آن احساس گناه کرده و خجالت می کشیم. که اینگونه احساس در همه آحاد جامعه وجود داشته و همه بطور یکسان آنرا درک می کنند. بیماران مبتلا به اعتیاد هم از این قاعده مستثنی نیستند ولی تفاوت عمده آنها با افراد معمولی اینست که این احساس در آنها بشدت قویتر و مخرب تر است و راه حلی را که هم برای رها شدن از این درد انتخاب می کنند، کاملا با افراد معمول جامعه فرق می کند. احساس گناه و خجالت غیر واقعی توسط شرایط گوناگونی ایجاد می شود، که ما هیچ نقش یا تقصیری در بوجود آمدن آن نداشته ایم. تفاوت بارز بیماران مبتلا به اعتیاد با افراد طبیعی در همینجا بخوبی ظاهر می شود. افراد سالم در اینگونه مواقع بخوبی به عدم نقش خود در این موارد پی برده و نیازی به درگیر کردن ذهن وفکر را در خود نمی بنند. ولی عکس این قضیه در معتادان اتفاق می افتد. آنها در بسیاری از این حالات خود را کاملا مقصر دانسته و سرزنش می کنند. لازم است در بیماران مبتلا به اعتیاد که در حال بهبودی هستند اینگونه شرایط را بطور کامل شناسایی کرده و از دام آن خلاصی یابند. از علایم دیگر بیماری اعتیاد، رنجش، تنفر و کینه است. معمولا افراد معتاد نسبت به خانواده، دوست، فامیل و جامعه لبریز از رنجش، کینه و تنفر است. ماجرا از این قرار است که معتاد در ذهن خود قوانینی خود ساحته وضع می کند که همه باید بر اساس این قوانین رفتار کنند و هنگامی که کسی این قوانین را زیر پا بگذارد، از او می رنجد، در حالیکه متوجه نیست که رنجش از دیگران به خاطر بی اعتنایی به قوانین شخصی ودرونی که خود وضع کرده، بی معنی و ناموجه است. افراد معتاد، با این اعتقاد رشد می کنند که با نبخشیدن دیگران، می توان آنها را تنبیه کرد. به بیان دیگر: اگر من تو را نبخشم، تو رنج خواهی برد. اما در واقع این من هستم که رنج می برم، منم که عقده ایی در دل دارم، منم که بی خوابم. فرد معتاد با نبخشیدن دیگران این رنجش در او قوت و قدرت گرفته و در نهایت تبدیل به کینه و تنفر می شود. او نمیداند که افراد کار خود را می کنند و آگاهیهای خود را دارند و سرزنشها و تحقیرها هم هیچ اثری ندارد، جز اینکه زندگی فرد معتاد روز بروز نابود می شود. افراد مبتلا به بیماری اعتیاد دایما سعی در عوض کردن آدمها دارند، حتی اگر سیل خانه شان را هم ببرد، سیل را هم نخواهند بخشید. او نمی داند که عملکرد جهان هستی بر اساس گناه و سرزنش استوار نیست، این واژها را ما انسانها ساخته ایم. امتناع از نبخشیدن افراد، رأی مثبتی است که معتادان به نابود کردن زندگی خود میدهند.با این اوصاف معتاد فردی است که درونش لبالب از رنجش، کینه و تنفر نسبت به اطرافیان(خانواده، فامیل، دوستان و جامعه) است. او نتنها درصدد کاهش این آلام برنمی آید، بلکه بصورت ناخودآگاه روز به روز بر آنها می افزاید. چون بیماری اعتیاد اینگونه می خواهد. از خصوصیات بارز دیگر معتادان خودبزرگ بینی و غرور میباشد، که در این نوشتار به آن میپردازیم. این خصوصیات یکی از عوارض بیماری اعتیاد است. خودبزرگ بینی یکی از وسایل دفاعی و زاییده غرور متورم است. تورم غرور در اثر نداشتن ارزش واقعی و درونی پدید می آید و جای خالی هویت واقعی را پر می کند. درست مثل کسی که در تاریکی از ترس سوت بزند و بدینوسیله به روی خود نیاورد که می ترسد. معتاد توخالی هم، با سعی در بزرگ جلوه دادن خود، خلاء درونی را بروی خود نمی آورد. از دیگر خصوصیات معتادان اینست که درجه تحمل و طاقت آنها نسبت به افراد معمولی و سالم کمتر است که به نوعی به خود بزرگ بینی آنها مربوط می شود. افراد سالم وقتی مشکلی برایشان اتفاق می افتد، سعی می کنند به بهترین وجه ممکن راه حلی برای آن بیابند، ولی معتادان در اینگونه مواقع درجه تحمل و طاقتشان بسیار اندک بوده و سریعا از شانس و اقبال خود شاکی می شوند، به تمام دنیا بد و بیراه می گویند و عاقبت فکر می کنند که این دنیا اصلا ارزش زندگی کردن ندارد و مرگ و خودکشی راه حل بهتری است. آنها در اثر فرار از مشکلات و مسایل روزمره، بزرگ کردن آنها و نداشتن تمرین در مورد حل مشکلات، روز به روز مقاومتشان کمتر و احساس حقارت و بیهودیگیشان بیشتر می شود. برای سرکوب این احساس و ترس از برملا شدن کوچک بودن وجودشان، سعی در بزرگ و قوی نشان دادن خود می کنند و به این طریق بر خود بزرگ بینی و غرور خویش می افزایند. از خصوصیات دیگر معتادان تفکر انتخابی است. این طرز تفکر که شاخه ایی از سیستم انکار است، به بیمار مبتلا به اعتیاد کمک می کند که بی توجه به واقعیات و هر دو روی سکه، توجه خود را فقط معطوف به یک روی آن بنماید. مثلا وقتی در خیابان مشغول خرید مواد مخدر است فکر می کند که گیر مأموران مبارزه با مواد مخدر نمی افتد و اگر برخلاف تفکر خود، دستگیر شود، آنوقت فکر می کند که یا او را لو داده اند، یا مأموران با او لجبازی دارند و فقط او را دستگیر میکنند. معتاد فکر نمی کند که با آن قیافه به اصطلاح تابلو و دربدر خیابانها دنبال مواد گشتن، طبیعتا نظر مأموران را جلب می کند و لو دادن، بدبیاری و لج بازی در کار نیست. معتاد در این حالت از اراده شخصی در مسیر نادرست، بصورت ناخودآگاه استفاده می کند و تمام انرژی خود را صرف آن عملی می کند که فکر می کند درست است و از داشتن حق انتخاب و تصمیم گیری که ودیعه خداوند برای هر انسانی است، سوءاستفاده می کند. فرد معتاد احساسات و نیازهای دیگران را در نظر نمی گیرد و بدون هرگونه ملاحظه و مراعاتی آنها را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواسته خود است و با تمام قدرت هم اگر کسی بخواهد این حق را از او بگیرد، زیر پا له می کند و مانند طوفان و تندبادی بیرحم به زندگی، افراد، خانواده، دوستان و حتی غریبه ها تازیانه می زنند. در این حالت فرد معتاد چنان سرگرم تعقیب افکار و خواسته های آتی و اجباری خود است که رابطه اش با وجدان و خداوند کاملا قطع می شود. بروز این مجموعه عوامل باعث پیدایش بیماری اعتیاد میشود و فرد مبتلا به نیماری اعتیاد حتی قبل از اینکه مواد مخدر مصرف کند به این بیماری مبتلا شده و با آن دست به گریبان است. ? ترسهای شناخته شده و ناشناخته: خالق یکتا، تمامی بندگان خود را با آنکه دارای استعدادها، درجات هوش و قدرتهای بدنی متفاوتی هستند، در معنا یکسان خلق کرده است. هیچکس بر دیگری ارجح نیست و هرکس در جا و مکان خود محترم است.اینها حرفهایی است که همه میزنند، اما کسانی که این حرفها را در درون خود باور دارند، نیک بختانی هستند که دردنیا با همنوعان خود در صلح و صفا زندگی میکنند و در آخرت، در مقابل خالق خود روسفیدند، اما بقیه مردم که در کودکی عشق، عدالت، برادری و برابری را نیاموخته اند، معمولا یا خود را برتر و یا کمتر از دیگران میدانند و در واقع کسی که بقول معروف عقدهء حقارت دارد، در صورتی که کمی با خود صادق باشد و بتواند این ضعف خود را تشخیص دهد، برای رهایی از این عقده و بهبودی، شانس بسیار زیادی خواهد داشت. کسانی که احساس برتری میکنند افرادی هستند که به خاطر احساس بی ارزشی درونی و نداشتن هویت، همچنین نداشتن صداقت کافی برای تشخیص این ضعف، از نظام انکار که وسیله ایی دفاعی است، بهره میگیرند. آنها صفات خوب خود را به کمک انتخابی فکر کردن بزرگتر می بینند و خود مانع دیدن ضعفهای خویش میشوند. ترس اینگونه افراد از احساسات خود آنقدر زیاد است که از خود واقعی جدا میشوند و دنیایی ساختگی و مجازی برای خویشتن بنا میکنند. برای چنین افرادی، احساس برتری، وسیله اختفای حقارت است. اگر ما بتوانیم به بیماری اعتیاد، عریان شده از علایم اولیه و ظاهری آن نگاه کنیم، به این معنی که به آن جدا از مصرف مواد مخدر یا رفتارهای اجباری دیگر نگاه کنیم و آشکارترین شاخصه های آنرا حذف کنیم، به باتلاقی مملو از ترس خودمحورانه میرسیم. بنابراین افراد مبتلا به بیماری اعتیاد نصفه و نیمه زندگی میکنند، بدون اینکه کاملا زنده باشند. آنها از هر چیزی که باعث برانگیختن احساساتشان شود، می ترسند. می ترسند که دیگران آنها را دوست نداشته باشند، پس عقب نشینی کرده، منزوی میشوند و مواد مخدر مصرف میکنند تا حداقل با خودشان راحتتر باشند. دروغ گفتن و کلک زدن از ترس اینکه در شرایط یا مشکلی قرار گرفته که هزینه داشته باشد. آزار رساندن و صدمه به دیگران، برای حمایت خود. سوءاستفاده از دیگران و استثمار آنها از ترس اینکه مبادا تنها، منزوی و مطرود شوند. تعقیب خودخواهانه خواسته های خود از ترس اینکه، از هر چیزی به اندازه کافی نداشته باشند بدون اینکه در نظر داشته باشند که در این روند چه صدماتی به دیگران وارد میکنند. معتادان معمولا بخاطر حفظ چیز با ارزشی که دارند، بر سر اصول اساسی زندگی معامله میکنند. اصولا برای بهبودی لازم است که ترس خودمحورانه و خودخواهانه را از وجود بیرون کرد تا دیگر نیرویی برای انهدام و خرابی وجود نداشته باشد. در بحث مربوط به روانشناختی و روانکاوی اعتیاد هم به این نتیجه رسیدیم که اعتیاد یک بیماری مرکب و پیچیده است و علت و العلل آن ریشه در باورها و اعتقادات غلط فرد معتاد دارد. به همبن خاطر فرد معتاد همیشه از تنهایی شدیدی رنج میبرد، او حساس میکند که به هیچ جا تعلق ندارد. فرد معتاد به علت مشکلات روحی شدید از قبیل ترسهای ناشناخته و فلسفه های غلطی که دیگران به او خورانده اند، نیاز به در جمع بودن و در اجتماع زندگی کردن را بصورت ناخودآگاه کتمان میکنند و حتی امر به آنها مشتبه شده که واقعا میتوانند با تکیه بر اراده خود و بدون اتکا به کسی و یا هر مرجع دیگری در زندگی موفق شود. زمانی که معتاد به آخر خط یأس و انزوا میرسد، در آن لحظه تمام موجودیت، گذشته، حال و آینده، عشق و امید، مرگ و زندگی و این که اصولا در این دنیا چکاره هستم، در مقابلش جلوه گر شده و با خود فکر میکند که شاید گم کرده راه دیاری دیگر است که در اینجا سرگردان است. این سرگردانی و یأس در افراد مبتلا به افسردگی عمیق هم مشاهده میشود. در اینجا میخواهم خصوصیات بارز یک معتاد از لحاظ روانشناسی اشاره کنم. خصوصیات فرد معتاد عبارتند از : 1) ترس شناخته شده و ناشناخته مفرط. 2) خود بزرگ بینی 3) غرور 4) خود محوری 5) احساسات کنترل نشده ( افراطی با تفریطی ) 6) اراده بسیار بالا ولی بکارگیری آن در جهت منفی 7) عدم تصمیم گیری صحیح 8) عدم اعتقاد منطقی به نیروی برتر از خود 9) نداشتن انگیزه برای انجام کارهای درست 10) لبریز از رنجش در مورد اطرافیان( خانواده، دوستان، فامیل و اجتماع) 11) کینه و تنفر عمیق 12) داشتن احساس گناه و خجالت 13) عدم روابط صحیح و منطقی 14) روابط جنسی نادرست 15) سوء استفاده از از اطرافیان( خانواده، دوستان، فامیل و اجتماع) و ده ها خصوصیت دیگر. البته گفتنی است که افراد معتاد دارای خصوصیات بسیار مثبتی نیز هستند که در جای خود در مورد آنها بحث خواهیم کرد. که یکی از این خصوصیات بارز بهره مندی هوشی بالای معتادان نسبت به سطح معمول جامعه است. با توجه به خصوصیات روحی روانی معتادان که در بالا نام برده شد، شکی باقی نیست که اعتیاد یک بیماری مرکب و پیچیده است. معتاد باید از همه چیز خسته شود تا میل به ترک در او پدید آید. رابطه او با مواد مخدر، مانند رابطه عاشق و معشوق است. تنها دلیلی که میتواند باعث شود که عاشق از معشوق دست بردارد، این است که از او خسته شود. این خستگی معتاد با مشکلات مالی، خانوادگی، جسمی، عاطفی، قانونی و همچنین تغییرات فیزیولوژیکی بدن او رابطه مستقیم دارد. هر چه بیشتر عرصه بر معتاد تنگ و تهیه مواد مخدر برایش مشکلتر شود، شانس او برای رسیدن به آخر خط بیشتر میشود. همزمان با این مشکلات، معمولا بیماری به مرحله مزمن رسیده و مقاومت بدن معتاد در برابر مواد مخدر بیشتر میشود. در نتیجه، روزبروز رسیدن به حالت سرخوشی گرانتر و مشکلتر شده و اضطراب، احساس ناامنی و خطر نیز، لذت سرخوشی را بر معتاد حرام میکند. آن عده از معتادانی که دیگر حالت سرخوشی به آنها دست نمیدهد و در واقع پس از مصرف به جای سرخوشی از حال میروند، شانس بسیار زیادی برای بهبودی و تغییر روش دارند. مطلب دیگر این است که اگر معتاد راه نجاتی در مقابل خود نبیند، حتی اگر میل به ترک هم داشته باشد، سیستم انکار اجازه نمیدهد که بقول معروف چیزی را گردن بگیرد. بهترین راه نجاتی که معتاد ممکن است در مقابل خود ببیند، شاهدی زنده است. معتاد بهبود یافته میتواند امید به بهبوی را در معتادی خسته بیدار کند. ممکن است بعضی از معتادان از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و جسمی به نقطه ایی که آن را آخر خط کلاسیک مینامیم، نرسند و کار، کسب یا حرفه، خانواده، خانه، اتومبیل و موقعیت اجتماعی خود را حفظ کرده و فقط از لحاط عاطفی و معنوی به آخر خط رسیده باشند. تعریف آخر خط برای این دسته بطور خاص و برای معتادان دیگر نیز بطور عام میتواند به این صورت گفته شود: آخر خط نقطه ایی است که دیگر حالت، وضعیت و شرایط موجود برای فرد معتاد قابل قبول و توجیه نباشد. در دنیای امروز بسیاری از معتادان به آخر خط کلاسیک نمیرسند و در آخر خط عاطفی، به فکر چاره جویی و یافتن راه حل می افتند. درصد بالایی از انجمن AA و NA از این دسته تشکیل شده اند. برای آن دسته از معتادان که هنوز به آخر خط از هیچ جهتی نرسیده اند نیز اکنون شانس بهبودی وجود دارد و میتوان به کمک یکی از یافته های جدید علم روانشناسی که آن را روش مداخله Intervention مینامند، به گونه ایی مصنوعی، آخر خط بوجود آورد. احساس تنهایی و جدایی در معتادان شدید و کشنده است. این احساس را به کمک سیستم دفاعی انکار میتوان سرکوب کرد، اما لازم است درد آن به وسیله ای تخفیف داده شود. بعضی از مردم با بی توجهی به احساسات و مسایل خود و توجه به مسایل دیگران، این درد را تخفیف میدهند. آنها با وسایلی نظیر غیبت کردن، تحقیر کردن و عیب جویی از دیگران، خود را تسکین میدهند. اما کسانیکه دارای شخصیت افراطی هستند بنابر شخصیت خود، به مسکن های قویتری نیاز دارند. یکی از راههای تسکین لذت جویی است. لذت جویی از طریق مواد مخدر،( الکل هم ماده مخدر است ) روابط جنسی، قمار، پرخوری و طرق دیگر حاصل میشود. عوامل فوق که همگی باعث تغییر حالت احساس و فکر میشوند شخص را از حالتی که از آن بیزار است، بیرون میآورد. یکی از اولین چیزهایی که فرد افراطی( مستعد به اعتیاد ) شخصا تجربه و به نظر من از همان نقطه، اعتیاد را آگاهانه دنبال میکند، آن است که کشف میکند، اگر یکی خوبست، دوتا باید بهتر باشد. این همان نقطه ایست که اعتیاد جای خود را مستحکم کرده و معتاد اراده و رندگی خویش را بی آنکه خود بداند در اختیار ماده مخدر دلخواهش قرار داده است. او در این مرحله باور میکند که ماده مخدر دلخواهش( یا هرچیز و هر کس دیگری که بدان معتاد شده است ) مهمترین و بالاترین و شاید تنها نیاز اوست. این اعتقاد، به صورت اعتقاد ریشه ایی و اصلی در میآید و معتاد حتی در زمانی که بیماریش مزمن شده و مشکلات جسمی، روانی، اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی و قانونی او را تهدید میکند، همچنان به اعتقاد خود وفادار باقی میماند. اکثر معتادان در ظول دوران آلودگی، بارها به دلایل مختلف به فکر ترک مواد مخدر میافتند، حتی گهگاه توقفهایی هم دارند، اما این دوران کوتاه مدت بوده و دوام چندانی ندارند. به اعتقاد من هر معتاد لازم است به آخر خط خود برسد تا بتواند جدا شدن از آنچه را که سالها تصور میکرده حلال مشکلاتش است، قبول کند. این به آخر خط رسیدن، با سر به سنگ خوردن تفاوت دارد. ما میدانیم که زندان رفتن، از دست دادن کار، خانه و خانواده و حتی بیماریهای مهلک و تصادف سخت، هیچکدام باعث ترک دایم مواد مخدر نمیشوند. هرکدام از این اتفاقات میتوانند باعث پیدایش تغییرات عظیمی در فردی عادی شوند، اما معتادان افراد عادی نیستند. افکار معتاد تحت تأثیر مغز میانی( لیمبیک سیستم ) که کنترل رفتار غریزی را عهده دار است قرار دارد و با قشر مخ که قسمت تکامل یافته مغز است سروکار چندانی ندارد. قشر مخ قسمتی از مغز است که با قضاوت، منطق، ادراک و معرفت سروکار دارد. این قسمت از مغز، روند فکری را که منجر به خلق سمفونی موزیکال، یا نوشتن برنامه های فضایی میشود، فعال میکند ویا شخص را به این نتیجه منطقی میرساند که در اثر مصرف مواد مخدر، همه چیز خود را از دست داده ام، شاید بهتر باشد که از این کار خود دست بردارم!

 

 

 


اشرف خر

    نظر

 

 داستاÙ? ضرب اÙ?Ù?Ø«Ù?, اÙ?راد حرÛ?ص Ù? Ø·Ù?اع

Related image

Image result for â?«Ø§Ø´Ø±Ù? خرâ?¬â??


  اشرف خر  

 

جهت منبع مطلب یا عنوان اصلی به پیوند بالا اشاره کنید

 


 فراد حریص و طماع را «اشرف خر» گویند. این نام و عنوان مخصوصا به آن دسته از طمعکاران اطلاق می شود که حرص و طمع و ولع آنها سرانجام به ندامت و پشیمانی منتهی می گردد.
 نه خود می خوردند و نه به دیگران می خورانند. نه خودشان از این رهگذر طرفی می بندند و نه آثاری که نفع و مصلحت عامه بر آن مترتب باشد بر جای می گذارند. به عبارت دیگر از آن همه ثروت و اندوخته فقط ظلم و بد     نامی با خود به گور می برند. اکنون ببینیم اشرف کیست و چه خریت و حماقتی نشان داده که به صورت اشرف خر ضرب المثل شده است.
 ملک اشرف بن تیمور تاش چوپانی معروف به اشرف از امرای جابر و سفاک چوپانیان در آذربایجان، و معاصر شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ صدرالدین موسی بود که در حرص و طمع و بخل و امساک نظیر نداشت. به سکه طلا عشق می ورزید به قسمی که پس از تحصیل قدرت هر جا و نزد هر کس از زر ناب و سکه های طلا اثر و نشانی می یافت آن را به زور و عنف می ستاند و در خزانه شخصی خود جای می داد.
 اگر چه شادروان عبدالله مستوفی معتقد است که :«اشرف از القاب پادشاهان صفوی بود و واحد پول طلای کشور را به همین مناسبت اشرفی نامیده اند که بعدها اشرف افغان به مناسبت اسم خود این تسمیه را ترویج کرد.» ولی  برخی از مورخان اعتقاد دارند که شدت علاقه ملک اشرف به مسکوکات طلا موجب گردید که سکه زر از آن تاریخ به نام اشرفیه تسمیه و نامگذاری شود و مقصود از کلمه اشرفی همان انتساب به ملک اشرف چوپانی می باشد.
 به قول فزونی استرا آبادی :«از بس که اشرف از زر محفوظ بود تنکه اشرفی را به نام او منسوب ساختند.» کار ظلم و ستم ملک اشرف به حدی بالا گرفت که علما و روحانیون و مشایخ بزرگ را نیز از خود رنجانید و حتی تصمیم گرفت شیخ صدرالدین موسی را که غالبا از اعمال و تعدیاتش انتقاد می کرد دستگیر و زندانی کند. شیخ صدر الدین اضطرارا از اردبیل حرکت کرد و به گیلان رفت. عده ای از علما و عرفای بزرگ که از ظلم و ستم اشرف به ستوه آمده هر کدام به کشوری مهاجرت کرده بودند عاقبت با برخی از خلفای شیخ صدرالدین موسی از قبیل شمس الدین حافظ سلمانی و دیگران به همراهی قاضی محی الدین بردعی، از راه دربند قفقاز به جانب دشت قپچاق حرکت کردند و در شهر غازان سرای که پایتخت جانی بیک خان اوزبک پادشاه مغولی و مسلمان دشت قپچاق بود رحل اقامت افکنده در آنجا به وعظ و ارشاد خلق پرداختند.
 چون جانی بیگ خان از ورود علما و صلحای مزبور آگاهی یافت. از آنجا که مسلمانی عادل و صاحبدل بود، یکی از روزهای جمعه به مجلس وعظ آمد و قاضی محی الدین در اثنای موعظه شرح ستمکاری های ملک اشرف چوپانی را به نوعی تقریر کرد که جانی بیگ خان و اهل مجلس به گریه افتادند. قاضی محی الدین در ضمن سخنان خود مخصوصا به این حدیث اشاره کرد «کل لکم راع و کل کم مسئول عن رعیته» و گفت :«امروز که خداوند به جانی بیگ خان قدرت عطا فرمود او مکلف است که مصیبت و بلای اشرف را از سر مسلمانان آذربایجان دفع فرماید.»
 جانی بیگ خان که مردی دیندار و فضل دوست بود آن چنان تحت تاثیر بیانات نافذ قاضی محی الدین بردعی قرار گرفت که بی درنگ به تجهیز پرداخت و با سپاهی متشکل از ناراضیان و ستم کشیده ها و افراد ابواب جمع خود که ظرف یک ماه جمع آوری کرده بود در سال 758 هجری از راه دربند قفقاز عازم آذربایجان شد. اغلب لشکریان جانی بیگ به علت بی برگ و نوایی، رکاب از چوب و لگام از ریسمان داشتند. با این چنین سپاه که صد کس از ایشان را یک سرباز جنگی کفایت می کرد نخست به اردبیل رفت و روزی چند به انتظار ماند تا شیخ صدر الدین موسی از گیلان رسید، سپس جانب تبریز را در پیش گرفت و بر سر ملک اشراف تاخت.
 چون سکنه آذربایجان همه ناراضی بودند لذا پس از زد و خورد مختصری اشرف که به خوی فرار کرده بود دستگیر شد و جانی بیگ خان بر اثر اصرار حکمران شروان و قاضی محی الدین بردعی فرمان داد شمشیری به پهلویش فرو بردند که از آن طرف بیرون آمد و اموال و جواهر و زر سرخ و سفیدش را که بر چهار صد استر ( قاطر) و هزار شتر بار کرده به سمت شهر خوی روانه کرده بود، جانی بیگ خان بدون کمترین زحمت و درد سر یک جا ضبط کرد و سر اشراف را بر در مسجد مراغیان تبریز آویخت.
 بیچاره بد بخت مدت چهار ده سال آن همه در راه تحصیل سکه اشرفی خون ریخت و ستم روا داشت، نخورد و انفاق نکرد، سر انجام همه به تاراج رفت و جانش را بر سر آن نهاد و دولت امرای چوپانی با کشته شدن او منقرض گردید. مستظرفی چون این واقعه شنید بر خریت و حماقت اشرف تاسف خورد و گفت :
 دیدی که چه کرد اشرف خر  / او مظلمه برد و دیگری زر 

 

  تهیه و تدوین : عبد عا صی ; ;