سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

بالاخره، قرار شده که داشتن شیشه وُ کراک هم مجازاتی داشته باشه!!!


   حمل بیش از 30 گرم کراک، شیشه و هروئین مشمول حکم اعدام است
(((
سالهای اول انقلاب، داشتن بیش از پنج گرم هروئین یا پنج کیلو تریاک، مجازاتش اعدام بود. طوری شده بود که به نُدرت تو کوچه وُ خیابان این معتادهای تابلو را میشد دید! مواد-فروشها که سوراخ موش معامله میکردن به میلیارد، میلیارد! ... کلا، خانواده-های معتادین داشتند امیدوار میشدند که این مرض کوفتی داره ریشه-کن میشه؛ ولی امان از دشمنان دانا وُ دوستان نادان که با تخریب وُ توطئه همه چیز را خراب کردند وَ کم-کم اوضاع همینی شد که الان می-بینید!؟ ... _ عـبـــد عـا صـی )))
معاون دادستان عمومی و انقلاب شهرستان شهرکرد گفت: قوه قضاییه با مجرمان مواد مخدر قاطعانه برخورد می‌کند.
به گزارش ایسنا؛ سیدمحمد موسوی - با بیان اینکه رسیدگی به حکم این سه متهم در 2 پرونده رسیدگی شده است، افزود: در پرونده نخست مجرم به اتهام حمل 400 گرم کراک، 22 گرم شیشه و 14 گرم حشیش هجدهم خرداد دستگیر و پس از طی مراحل قانونی و رد تقاضای عفو حکم وی قطعی شد.
وی حمل بیش از 30 گرم کراک، شیشه وهروئین را مشمول حکم اعدام دانست و با اشاره به اینکه این مجرم اقرار به فروش یک کیلوگرم هروئین هم داشته، افزود: با استناد به اعتراف خود وی، این جرم هم به وی منتسب است.
موسوی اظهارکرد: در پرونده دوم نیز به جرم دو نفر رسیدگی شد که جرم یکی از آنها مشارکت در نگهداری سه کیلو و 102 گرم هروئین، کراک و شیشه و دیگری نیز به جرم مشارکت در نگهداری دو کیلو و 783 گرم هروئین، کراک و شیشه دهم بهمن ماه 89 دستگیر شدند.
معاون دادستان عمومی و انقلاب شهرستان شهرکرد افزود: اجرای حکم اعدام این سه مجرم نشان از عزم جدی قوه قضاییه در برخورد با مجرمان مواد مخدر است.

 

 حق دارید باوَر نکنید! ...

برای مرجع روی عنوان کلیک کنید


     یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلیش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است. با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد.
مهماندار از او پرسید "مشکل چیه خانم؟"
زن سفید پوست گفت: "
نمی توانی ببینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاه پوست است، من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!"
مهماندار گفت: "خانم! لطفاً آرام باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند، اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه."
مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: "خانم! همان طور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند،
من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم."
قبل از این که زن سفید پوست چیزی بگوید، مهماندار ادامه داد: "
ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با این حال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند این که یک مسافر، کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند است."
و سپس مهماندار رو به مرد سیاه پوست کرد و گفت: "قربان! این به ای معنی است که شما می توانید کیفتان را بردارید و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو نموده ایم تشریف بیاورید..."
تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند.

 

 خود-مَهاری ...


 برای مرجع روی عنوان کلیک کنید


   رفته بودم فروشگاه...
یکی از این فروشگاه بزرگا, اسم نمیبرم تبلیغ نشه براش!
یه پیرمرد با نوه اش اومده بود خرید، پسره هی ور ور و غرغر می کرد. پیرمرد می گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم!
جلوی قفسه خوراکی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد...
پیر مرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.
دَم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چنتا از جنسا افتاد رو زمین، پیرمرده باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون!
من بسیار تعجب کرده بودم.
بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش!
پیرمرده با این قیافه :| منو نگاه کرد و گفت:
عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون اسمش سیامکه!

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی