سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

توبه؟! کدام توبه ...


 

 توبه؟! کدام توبه ...

برای مرجع روی عنوان کلیک کنید


   چهارشنبه شب هفته گذشته
رادیو گفتگو برنامه ای زنده در خصوص جامعه شناسی سیاسی انتخابات 12 اسفند و نتایج آن پخش کرد. شرکت کنندگان در آن برنامه جملگی "صاحب نظران" اصولگرا بودند و بالطبع تفسیر و تبیین آنان از نتایج انتخابات خیلی ساده این بود که
نگاه اصولگرایان از ابتدا درست بوده. اصولگرایان فهم شان ، درک شان و شناخت شان از مردم کاملا مبتنی بر واقع بینی و واقع گرایی بوده، در حالی که " دیگران " بر خطا بودند. "دیگران" از دید این "اندیشمندان دولتی " طیف گسترده ای را در بر می گرفت: اصلاح طلبان، روشنفکران،دگر اندیشان و ... همه آنانی که غیر اصولگرا می اندیشند. البته این نه نخستین باری بود که رادیو تلویزیون عده ای "خودی" را جمع می کرد تا هر چه می اندیشند در تعریف و تمجید از اصولگرایان در قدرت بگویند و نه آخرین برنامه ای خواهد بود که عده ای " صاحب نظر" در رسانه ای دولتی جمع می شوند و برای خودشان دسته گل می فرستند.  متاسفانه رسانه ملی که بودجه آنرا مردم تامین می کنند پر از برنامه هایی از قماش برنامه زنده رادیوی به اصطلاح "گفت و گو " است که در آنها بدون آنکه طرف مقابلی و اندیشه دیگری حضور داشته باشد، صاحب نظران حکومتی خود به تنهایی می برند و می دوزند و مخالفین خود را نشان می دهند که چقدر در باطل قرار دارند. در حالی که مدعی و مخالف حضور ندارد،آنان غیابا آن را محاکمه و محکوم می کنند و برای شنونده یا بیننده تردیدی باقی نمی گذارند که آنان چقدر درست می اندیشند، چقدر درست تر عمل می کنند، چقدر مردمی و با مردم هستند در حالی که مخالفین چقدر کچ فهم، کج اندیش و خطا کارند و مردم هم چقدر به آنان بی اعتماد. البته این سنت حمیده مدت هاست که در رسانه دولتی ما بدل به روال عادی شده. اصحاب قدرت در نهایت پایبندی به اصل چند صدایی، صداقت و بی طرفی رسانه ای، آزاد اندیشی ، تعهد به مردم برای انعکاس حقیقت،احترام به مخاطب و سایر اصولی از این دست که رسانه های غربی هیچکدام از آنها را رعایت نمی کنند اما صدا و سیمای جمهوری اسلامی عمیقا به آنها پایبند است و از این بابت در دنیا مدل و الگو قرار گرفته. در چارچوب این الگوی مردمی صاحب نظران حکومتی در رادیو و تلویزیون ظاهر می شوند و بدون آنکه صدای دیگری باشد، مخالفین و منتقدین را غیابا محکوم می کنند؛ هر چه دلشان می خواهد از جانب آنان می گویند و هر چه را که به عقلشان می رسد به آنان نسبت می دهند و دست آخر هم در حالی که مخاطب و طرف مقابلشان کت بسته و پابسته غایب است آنان پیروزی تفکر و اندیشه خلاق و پویای خود و همفکران اصولگرایشان را جشن گرفته و از مردم با وفا،شجاع و فهمیده ایران خداحافظی می کنند تا "شوی" بعدی.

برنامه زنده رادیو گفتگو هم پیرامون انتخابات در چهارشنبه شب 17 اسفند ماه یکی دیگر از همین برنامه ها بود. اما
شرکت کنندگان در آن واقعا دیگر توهین به شعور شنونده را به اوج رسانیدند. مطالبی در ستایش از خود و متقابلا خوار و خفیف دانستن اصلاح طلبان در جریان انتخابات 12 اسفند گفتند که فقط انسان در حیرت می ماند که آنان واقعا چه تصوری از میزان شعور مخاطبینشان داشتند. آنان در محکوم ساختن اصلاح طلبان از یکسو و تقدیر و تشکر از فهم و درایت جریان اصولگرایی ادله هایی آوردند که واقعا شگفت انگیز بود. اساس حرف شان این بودکه انتخابات بالاخص نتایج آن درستی فهم و درک اصولگرایان از مردم و رفتارهای سیاسی شان را به نمایش گذارد و از سویی دیگر بیانگر بی چون و چرای شکست فکری اصلاح طلبان و سایر مخالفین و منتقدین اصولگرایان بود. مشارکت بی نظیر مردم، رای بالایی که نامزدهای اصولگرا کسب کرده بودند، شکست اصلاح طلبان، تداوم ریزش جریان اصلاح طلب، بی اعتمادی و برگشت مردم از اصلاح طلبان و در مقابل پویایی، خلاقیت، جوان بودن، مبتکر بودن و... اصولگرایان در مقایسه با انجماد فکری و تصلب سیاسی و اجتماعی اصلاح طلبان و اصلاح طلبی ، روشنفکران و روشنفکری، دگر اندیشان و دگر اندیشی موضوعات آن برنامه بودند. اینها البته بخش هایی از حرف و حدیث ها و دسته گل هایی بود که اصولگرایان که در خزینه آواز سر داده بودند برای خود ارسال می کردند. اما آنچه حیرت انگیز بود آن بود که "اندیشمندان جوان اصولگرا" در حقیقت ضعف های جریان اصولگرایی را هم در عجله و شتابی که در ستایش از خود و متقابلا محکوم ساختن اصلاح طلبان داشتند، به عنوان نقاط مثبت و بالندگی جریان اصولگرایی(در برابر جریان منجمد و ایستای اصلاح طلبی) ذکر می کردند. البته انصاف می بایستی داشت و بایستی گفت که در آن برنامه تئوریسین های جوان اصولگرا یک مرحله از تئوری های همیشگی توطئه و فرضیه های دایی جان ناپلئون شان که اصلاح طلبان را وابسته به خارج تصور می کنند فاصله گرفته بودند و دست کم در آن برنامه به سراغ این ادبیات نرفتند. به زعم خودشان می خواستند اصلاح طلبان را با حرف های "علمی"،" جامعه شناسانه "و " سطح بالا" بکوبند. در عجله و شتابشان، نظریه پردازان اصولگرا دو دستگی اصولگرایان را دال بر تحرک فکری،بالندگی سیاسی و بلوغ اجتماعی آنان معرفی کردند. در آن عجله و شتاب فراموش کردند که شیوخ و بزرگان اصولگرا ماه ها سعی و تلاش می کردند که اصولگرایان به وحدت برسند و بایک لیست در انتخابات ظاهر شوند. معلوم نیست اگر به زعم اصولگرایانی که در آن برنامه شرکت داشتند ورود اصولگرایان حاکم در قالب دو لیست جداگانه حکایت از بالندگی فکری و تکامل سیاسی اصولگرایان حاکم دارد، پس چرا تا قبل از انتخابات همه تلاش و تقلای اصولگرایان آن بود که با یک لیست واحد در انتخابات شرکت کنند؟ چرا این تئوریسین های جوان، در آن برهه که هر روز صحبت از وحدت و تلاش در جهت انسجام و اتحاد اصولگرایان می رفت، به بزرگان اصولگرا متذکر نشدند که شکاف در جریان اصولگرایی نه تنها عیب نیست بلکه نشان از بالندگی فکری، بلوغ سیاسی و اجنماعی و شکوفایی تفکر اصولگرایی است و اصلا نه تنها عیب و قبحی بر آن وارد نیست بلکه حسن آن هم به شمار می رود؟ البته امروز اصولگرایان دو دستگی شان را حجتی بر تکامل فکری شان گرفته اند. اما جالب است که تا همین دیروز که اصولگرایان تلاش می کردند تا به وحدت و به یک لیست واحد برسند اما موفق نمی شدند، بسیار گفته می شد که آن ناکامی حکایت از قدرت طلبی و رقابت سیاسی شماری از اصولگرایان داشت.

به عبارت دیگر،
دلیل انشعاب و اختلاف اصولگرایان در انتخابات به واسطه "بلوغ و تکامل در اندیشه" نبود. بلکه به واسطه حرص بر سر قدرت بیشتر و رقابت سیاسی بود. یا به زبان خود اصولگرایان، "سهم خواهی" دلیل اصلی انشعاب و اختلاف در میان اصولگرایان بود و نه "تکامل فکری" و مابقی دسته گل هایی که نظریه پردازان دولتی بعد از انتخابات برای خودشان ارسال می کنند.

در اثبات این اندیشه که اصلاح طلبان "متحیر و دچار جمود فکری و ذهنی " هستند، اما بر عکس اصولگرایان "بالنده و رو به جلو می باشند"، شرکت کنندگان در به اصطلاح مناظره رادیو گفتگو اصرار داشتند تا نشان دهند که اصلاح طلبان برای رهبری جنبش خود مجبور هستند که روی به شخصیت های قدیمی بیاورند.

"جملگی رهبران آنان تعلق به نسل اول انقلاب دارند و نامزد ریاست جمهوری شان در انتخابات 88 تعلق به سه دهه پیش داشت." در حالی که به زعم آنان و برخلاف اصلاح طلبان ، "جوانگرایی و خلاقیت فکری" ویژگی بارزجریان اصولگرا حاکم شده. این نقطه نظر تئوری پردازان جوان اصولگرا نیز همچون توجیه کردن اختلاف میان اصولگرایان قبل از جریان انتخابات و تبدیل آن به حسن و نقطه قوت آنان است. صاحب نظران اصولگرا فراموش کرده بودند که خود اصولگرایان اوایل امسال شخصیتی برای هدایت اصولگرایان برگزیدند که به دلیل کهولت سن و فرتوت بودن به زحمت می توانست گام بر دارد. آیت الله مهدوی کنی که اصولگرایان بعد از قریب به سه دهه که مشارالیه به کل و به جز به دور از جریانات سیاسی بوده به سر وقت وی رفتند با بسیاری از مدعیات " بالندگی"،"نوزایی" ،"شکوفایی"، " جوانگرایی"، "خلاقیت" و " پویایی" که نظزیه پردازان جوان اصولگرا از آن دم می زنند در تضاد و تناقض آشکاری قرار می گیرد. بگذریم که نظریه پردازان جوان و ایدئولوژیک زده اصولگرا در برنامه زنده رادیو گفتگو در 17اسفند ماه از درک یک نکته بدیهی دیگر نیز غافل بودند. نوزایی و خلاقیت یک جریان فکری یا یک اندیشه سیاسی در پیر یا جوان بودن اعضا و رهبران آن نیست. بلکه در تفکر و جهان بینی آنان، در مستقل اندیشیدن شان، در پایبندی شان به حقوق مدنی شهروندان، در مقهور و اسیر نبودن در ایدئولوژی و بالاتر از همه در قدرت اندیشیدن و تحمل مخالف خلاصه می شود.

نلسون ماندلای 90 ساله به واسطه برخورداری از این ویژگی ها خیلی بیشتر از بالندگی و شکوفایی سیاسی برخوردار است تا خیلی از کنشگران و صاحب نظران سیاسی سی یا چهل سا له ایدئولوژیک زده اصولگرا که اسیر و مقهور قدرت اند. همه خیال بافی ها و یک تنه به قاضی رفتن های آن کارشناسان دولتی را می شد به هر حال "فهمید" اما آنچه که واقعا تلخ بود و در عین حال غایت فرو رفتن آن صاحب نظران را در قدرت نشان می داد، دیدگاهشان در مورد خاتمی و شرکت وی در انتخابات بود.
تعبیر آنان از رای دادن خاتمی این بود که " او به زانو در آمد و به اشتباه خود پی برد.اگر چه بسیار دیر هنگام، اما خاتمی سر انجام هوشیار شد و در دقیقه نود به مردم پیوست.شرکت خاتمی در انتخابات در حقیقت پس گرفتن حرف های قبلی اش و توبه کردن بود. اینکه مردم توبه او را بپذیرند یا نه البته بستگی به نظر مردم دارد. اما دست کم خاتمی بالاخره توبه کرد و به اشتباهاتش پی برد." در پاسخ این مدعیان جوان و سرمست از قدرت بایستی گفت که اگر این واقعا نظر حقیقی و قلبی آنان باشد و محض خوشایند اصحاب قدرت آن مطالب را نگفته باشند در آن صورت بایستی گفت که چه شرکت کنندگان در آن برنامه رادیویی پیرامون انتخابات وچه هر اصولگرای دیگری که رای خاتمی را حاکی از اقرار وی به اشتباهش، به اعترافش، به خطاکار بودنش در گذشته، به تسلیمش، به زانو زدنش، به توبه کردنش و تعابیری از این دست معنا کند ذره ای از معنای کار خاتمی را درک کرده نکرده است. ای کاش اصولگرایان جوان که اینچنین مقهور قدرت شده اند که شرکت خاتمی در انتخابات را تعبیر به "زانو زدن"،"اعتراف"و"توبه" وی می کنند،می توانستند ذره ای از واقعیت های آن حرکت را ببینند. منتها اشکال قدرت آنست که فقط اقتدار نمی آورد.در بسیاری از موارد به نحو حیرت انگیزی حجاب سنگینی هم بر روی بسیاری از واقعیت ها برای صاحبانش می کشد. دعا می کنم که اصولگرایان صاحب نظر جوان رادیو گفتگو آنقدر عمر با عزت بنمایند تا روزی چشمانشان بر روی این حقیقت باز شود که معنا و مفهوم کار خاتمی چه بود. و دریابند که آیا آن عمل را از روی عجز و ندامت انجام داد یا آنکه به واسطه آن بود که او در خشت خام افق هایی را می بیند که قدرتمندان جوان اصولگرا در آیینه هم از دیدن آن عاجزند.

نی نگویم، چونکه تو خامی هنوز / در بهاری وُ ندیدستی هنوز
سخت گیرد شاخه ها، مر خام را / زآنکه در خامی نشاید کاخ را

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی