سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

غزل دلتنگی

    نظر

 هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
 

 باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد

گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه‌های گران سینه صاف کرد

تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد

جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه‌ی ما طواف کرد

اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه‌ای ز مسجد دل اعتکاف کرد

تقصیر عشق بود که خون کرد بی‌شمار
باید به بی‌گناهی دل اعتراف کرد

 دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم

با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم


پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی

سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم


هر سوی سرگردان و حیران در هوایت

نیلوفرانه پیچکی بی‌تاب نورم


بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت

باری، به روزی روزگاری از عبورم


از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد

همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم


خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم

فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم


در حسرت پرواز با مرغابیانم

چون سنگ‌پشتی پیر در لاکم صبورم


آخر دلم با سربلندی می‌گذارد

سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
 

 موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه‌ای است، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است

ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است

پر می‌کشیم و بال، بر پرده‌ی خیال
اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است

ما هیچ نیستیم، جز سایه‌ای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است

بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است


«زنده-یاد قیصر امین-پور»

تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی