ب? تو طوفان زده? دشت جنونم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
ب? تو طوفان زده? دشت جنونم ...
فر?دون مش?ر? شعر? گفت که " ب? تو مهتاب شب? باز از آن کوچه گذشتم "
و پس از مرگش ،همسرش هما م?ر افشار در جوابش سرود :
ب? تو من زنده نمانم ...
ب? تو طوفان زده? دشت جنونم / ص?د افتاده به خونم
تو چه سان م?گذر? غافل از اندوه درونم؟
*
ب? من از کوچه گذر کرد? وُ رفت? / ب? من از شهر سفر کرد? وُ رفت?
قطرها? اشک درخش?د به چشمان س?اهم / تا خم کوچه به دنبال تو لغز?د نگاهم
تو ند?د?.
نگهت ه?چ ن?فتاد به راه? که گذشت?
چون در خانه ببستم، / دگر از پا? نشستم
گو??ا زلزله امد، / گو??ا خانه فرو ر?خت سر من
*
ب? تو من در همه? شهر غر?بم
ب? تو کس نشنود از ا?ن دل بشکسته صدا?? / برنخ?زد دگر از مرغک پربسته نوا??
تو همه بود وُ نبود? / تو همه شعر و سرود?
چه گر?ز? ز بر من؟
که ز کو?ت نگر?زم / گر بم?رم ز غم دل، / به تو هرگز نست?زم
من وُ ?ک لحظه جدا??؟
نتوانم نتوانم / ب? تو من زنده نمانم ..?.
« فریدون مشیری »
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی