درووووود بر حضرت ِ پدر
والله عرض شود که : بنايي داشتيم و داريم – يا همون تعميرات ! حضرات دارند يه نموره مدل ِ منزل را عوض وکنن . تا چه شود ؟! الله اعلم ...
آن حضرت ِ فوت شده ي کذايي ، حاج آقا مرواريد – مشهد – بود که ذيل ِ زيارت رفته بوديم ديدنشون . چند ساعت بعد از رفتنمان ايشان فوت کرد ( حکماً از خيري پا قدممان بوده ! ) آدم ِ خيري بوده ولي زياد از مدل خانواده شان خوشم نيامد ... فردايش پيش از تشييع جنازه رفتيم منزلشان و کلي تحويلمان گرفتند . تو صحن ِ آزادي – کفشداري هشت – خاکشان کردند .
مي گويم اين درويشچه ي شما تو خواب هم دست از اين افاضات ِ حکيمانه و عالمانه اش بر نمي دارد هااااااااا !! قدرش را بدونيد که طالعش بسااااااااااااا خير است ! ...
راجع به فرار اين مغزها – و به قول ِ رضاي اميرخاني : نشت نشا – هم هميشه يک تذکره از حضرت ِ علي ( عليه السلام ) آويزه ي گوشم هست :
شهرى تو را از شهر ديگر بهتر نيست . بهترين شهرها آن بود كه در آنت آسايش زندگى است .
آدم مي تواند هرجاي اين زمين خدا ، اصالت و ريشه و فرهنگش را با خودش داشته باشد و مي تواند تو خاک ِ خودش باشد و حلقه به گوش بيگانه .
بگذاريم و بگذريم که سخن بسيار است ...
يا علي مددي