سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست ...

    نظر

 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
نتیجه تصویری برای گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

تصویر مرتبط

نتیجه تصویری برای گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

 

  راننده خط، بی‌توجه به صف مسافران که در زیر باران منتظر ماشین بودند، کنار خیابون داد می‌زد: «دربـــــــــــــــــست...». نگاه معنی‌دار و اعتراض‌های گاه و بی‌گاه مسافران، هم راننده رو کلافه کرده بود و هم ما رو. به‌خاطر همین من و یک خانم و دو آقای دیگه با همدیگه، ماشین رو با کرایه 6000 تومن دربست گرفتیم، که برای هر مسافر نفری 1500 تومن می‌افتاد، درحالی که کرایه خط فقط 550 تومن بود.
 به هر ترتیب سوار تاکسی شدیم و راننده شروع کرد از مشکلات ماشین و گیر‌نیومدن لاستیک و بنزین آزاد زدن صحبت کردن و ...  کنار راننده مرد جوانی نشسته بود که انگار از خیس ‌شدن زیر بارون دل‌ خوشی نداشت.
 راننده تاکسی: برادرخانمم یه وام 6 میلیون تومنی می‌خواست بگیره مجبور شد ماشینش رو بذاره به عنوان وثیقه. بنده‌ خدا الان خورده به مشکل، دارند ماشینش رو مصادره می‌کنند. یه عده دزد دارند میلیارد میلیارد اختلاس می‌کنند کسی هم خبردار نمیشه، اون وقت این جوون رو ببین چجوری سر می‌دوونند!
 مسافر: نوش جونش!
 راننده (نگاه متعجب): نوش جون کی‌؟
 مسافر: نوش جون کسی که 3000 میلیارد تومن خورده!
 راننده (با لحن عصبی آمیخته به تمسخر): نکنه اون بابا فامیل شما بوده؟
 مسافر: نه! فامیل من نبوده اما یکی بوده مثل همین مردم، مثل شما! مگه این یارو از مریخ اومده اختلاس کرده‌؟ یا اون مدیر بانک از اورانوس به ریاست رسیده بوده‌؟
 راننده: نه آقا جان اونا از ما بهترون‌اند! من برای یک جفت لاستیک باید 3 روز برم تعاونی، اون وقت اون 3000 میلیارد تومن رو می‌خوره یه آبم روش..!
 مسافر: خب آقا جان راضی نیستی نخر!
 راننده (با صدای بلند): چرا نامربوط میگی مرد حسابی؟ مجبورم بخرم ! لاستیک نخرم پس چجوری با ماشین کار کنم ؟
  مسافر: وقتی شما که دستت به هیچ جا بند نیست و یه راننده عادی هستی، وقتی می‌بینی بارندگی شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد، میای ماشینی که باید تو خط کار کنه رو دربست می‌کنی ...
 راننده پرید وسط حرف طرف که: آقا راضی نبودی سوار نمی‌شدی!
 مسافر‌ (با خونسردی): می‌بینی؟ من الان دقیقاً حال تو رو دارم، وقتی داشتی لاستیک ماشین می‌خریدی ... مرد حسابی فکر کردی ما که الان سوار ماشین تو شدیم و 3 برابر کرایه رو داریم می‌دیم راضی هستیم؟ ما هم مجبوریم سوار شیم! وقتی تو به عنوان یه شهروند عادی اینجوری سواستفاده می‌کنی، از مدیر یه بانک که میلیاردها تومن سرمایه زیر دستشه چه انتظاری داری؟ اون هم یکی مثل تو در مقیاس بالاتر.
 راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
 مسافر که حالا کاملاً دست بالا رو داشت با خونسردی ادامه داد: دزدی، دزدیه ... البته منظورم با شما نیستا ...
ولی خدا وکیلی چند درصد از مردم ما اون کاری که بهشون سپرده شده رو خوب انجام میدن؟ که انتظار دارند یه مدیر بانک کارش رو خوب انجام بده؟ منتهی وقتی اونا وجدان کاری ندارند کسی بویی نمیبره، اما گندکاری یه مدیر بانک رو همه می‌فهمند! برادر من تو خودت رو اصلاح کن تا اون مدیر بانک جرأت همچین خلافی رو نداشته باشه. اینجور موقع ها معلوم میشه اگه ما هم آب گیرمون بیاد شناگر ماهری هستیم!
 راننده که گوشاش تو اون هوای سرد از شدت خجالت حسابی سرخ شده بود گفت: چی بگم والا...!
 من اولین نفری بودم که تو مسیر باید پیاده می‌شدم و طبیعتاً طبق قرار اجباری با راننده باید 1500 تومن کرایه می‌دادم. وقتی خواستم پیاده شم یه اسکناس 2000 تومنی به راننده دادم. ??راننده گفت 50 تومنی دارید؟
 با تعجب گفتم: بله دارم و دست کردم تو کیفم و یه سکه 50 تومنی به راننده دادم. ??راننده هم یک اسکناس 1000 تومنی و یک اسکناس 500 تومنی بهم برگردوند و گفت: به سلامت!
 همونطور که با نگاهم تاکسی رو که تو هوای بارونی مه‌آلود حرکت می‌کرد رو دنبال می‌کردم، چترم رو باز کردم و پولا رو تو کیفم گذاشتم ... آروم شروع کردم به قدم زدن و با خودم فکر می‌کردم: یعنی من هم باید خودم رو اصلاح کنم...!؟
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی