سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

ضریح گمشده ...

    نظر

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   ضریح گمشده ...  


http://s3.picofile.com/file/8288123200/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_1.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8288123826/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_5.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8288123976/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_3.jpg

  

 عشق من! پاییزآمد مثل پار / باز هم، ما باز ماندیم از بهار

 احتراق لاله را دیدیم ما / گل دمید و خون نجوشیدیم ما 

 باید از فقدان گل، خونجوش بود / در فراق یاس، مشکی پوش بود 

 یاس بوی مهربانی می دهد / عطر دوران جوانی می دهد 

 یاس ها یادآور پروانه اند / یاس ها پیغمبران خانه اند 

 یاس ما را رو به پاکی می برد / رو به عشقی اشتراکی می برد 

 یاس در هر جا نوید آشتی ست / یاس دامان سپید آشتی ست 

 در شبان ما که شد خورشید؟ یاس / بر لبان ما که می خندید؟ یاس 

 یاس یک شب را گل ایوان ماست / یاس تنها یک سحر مهمان ماست 

 بعد روی صبح، پرپر می شود / راهی شبهای دیگر می شود 

 یاس مثل عطر پاک نیّـت است / یاس استنشاق معصومیّـت است 

 یاس را آیینه ها رو کرده اند / یاس را پیغمبران بو کرده اند 

 یاس بوی حوض کوثر می دهد / عطر اخلاق پیمبر می دهد 

 حضرت زهرا دلش از یاس بود / دانه های اشکش از الماس بود 

 داغ عطر یاس زهرا زیر ماه / می چکانید اشک حیدر را به چاه 

 عشق محزون علی یاس است و بس / چشم او یک چشمه الماس است وُ بس 

 اشک می ریزد علی مانند رود / بر تن زهرا: گل یاس کبود 

 گریه آری گریه چون ابر چمن / بر کبود یاس و سرخ نسترن 

 گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است / این جدایی از محمد مشکل است 

 گریه کن زیرا که دُخت آفتاب / بی خبر باید بخوابد در تراب 

 این دل یاس است وُ روح یاسمین / این امانت را امین باش ای زمین 

 گریه کن زیرا که کوثر خشک شد / زمزم از این ابر ابتر خشک شد 

 نیمه شب دزدانه باید در مغاک / ریخت بر روی گل خورشید، خاک 

 یاس خوشبوی محمد داغ دید / صد فدک زخم از گل این باغ دید 

 مدفن این ناله غیر از چاه نیست / جز تو کس از قبر او آگاه نیست 

 گریه بر فرق عدالت کن که فاق / می شود از زهر شمشیر نفاق 

 گریه بر طشت حسن کن تا سحر / که ُپر است از لخته ی خون جگر 

 گریه کن چون ابر بارانی به چاه / بر حسین تشنه لب در قتلگاه 

 خاندانت را به غارت می برند / دخترانت را اسارت می برند 

 گریه بر بی دستی احساس کن! / گریه بر طفلان بی عباس کن! 

 باز کن حیدر! تو شطِّ اشک را / تا نگیرد با خجالت مشک را 

 گریه کن بر آن یتیمانی که شام / با تو می خوردند دُرّ ِ اشک مدام 

 گریه کن چون گریه ی ابر بهار / گریه کن بر روی گل های مزار 

 مثل نوزادان که مادر مرده-اند / مثل طفلانی که آتش خورده اند 

 گریه کن در زیر تابوت روان / گریه کن بر نسترنهای جوان 

 گریه کن زیرا که گلها دیده اند / یاس های مهربان کوچیده اند 

 گریه کن زیرا که شبنم فانی است / هر گلی در معرض ویرانی است 

 ما سر خود را اسیری می بریم / ما جوانی را به پیری می بریم 

 زیر گورستانی از برگ رزان / من بهاری مرده دارم ای خزان 

زخم آن گل در تن من چاک شد / آن بهار مرده در من خاک شد 

 ای بهار گریه بار ناامید / ای گل مأیوس من! یاس سپید 


 «کفشهای مکاشفه ، احمد عزیزی» 

 

 تهیه وَ تدوین :عـبـــد عـا صـی