سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

شناخت بین شیشه وُ الماس بصیرت میخواهد ...

    نظر

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 شناخت بین شیشه وُ الماس بصیرت میخواهد ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 برای آدم نابینا الماس و شیشه یکیست ؛ اگر کسی قدرتو را ندانست ، فکر نکن تو شیشه ای،بلکه او نابیناست ...

 

*

 مَرد ر ِندی زنگ میزنه به یک برنامه پخش مستقیم رادیو، میگه:آقآآآ رادیوس؟
میگن:بله بفرمایید.
میگه:صدام دار ِد پخش میشه؟
میگن:بله.
میگه:تو نونوایی هم پخش میشه؟
میگن:بله.
میگه:محسن، بآبآ آ،نون نَسون! نَنـِت از روضه قیمه نذری اُوُرد ِس! ...

 

*

 زن جوان? نوشته بود : «پول تن فروش?-ام را به زن همسا?ه قرض دادم تا تو مجلس نامزدی دخترش آبرودار? کنه»! ...

 اما بعداٌ بُغضی بزرگتر از هر غُده وُ عقده-ای، تو گلوم ترکید وُ تو خودم اشک ریختم! ...

 دخترک بینوا نم?دونست معشوقه-اش د?شب چهوحش?انه تن سردم رابهتاراج بُرده بود! ...
 روسریت را سفت ببند ! ...

 لباسهات پوشیده باشه ! ...

آرایش نکن !!!...
 اگه راهی داره خوش بَر وُ رو هم نباش! ...

دخترک!
پنهان کن خویش را !...
اینجا «ایران»-ست!
در دانشگاه هزاران خواستگار داری ، ولی تنهاخواستاریک شب-اند ...
 درخیابان صدها راننده ی شخصی داری ،
اما مقصد همه یک مکان خالیست وُ بس ...
کمی که فکر کنی لرزه بر بدنت می افتد ...
دخترک!
اینجا چشمها گرسنه تر از شکمهاست ...
سیراب شدن چشمها خیال باطل است ...
از دید خیلیها اگه زیبا باشی «هرزه ا?» ...
اگر خوش لباس باشی «فاحشه ا?» ...
اگر اجتماعی باشی «خراب?» ...
اگر سرد باشی میگن «نرخش بالاست» ! ...
ازنظر اینها تو «خریدنی» هستی ، با هر نرخی ...
 دخترک!
اینجا زن بودن دل شیر میخواهد ...
اینجا باید «شیر-مرد» باشی تا بتوانی از چنگ گرگها سالم دَر بروی ...

 

*

  یه خانم سفید پوست پنجاه و دو ساله ، توى یکى از پروازهاى شلوغ هواپیمایى ائرفرانس "Air France"، به محض رسیدن به صندلیش، از نشستن بر روى آن‌ خوددارى کرد .
 صندلی خانم کنار یک آقاى سیاه پوست بودو خانم از نشستن در کنار او حالش خراب میشد! ... خانم فورا خدمه پرواز را صدا میزنه و درخواست یک جاى جدید میکنه.
خانمه گفت : من اص? حاضر به نشستن کنار این مرد سیاه پوست نیستم .
 مهماندار هواپیما گفت : اجازه بدید که من براى یک جاى دیکر نگاهى به لیست مسافران بکنم.
 بعد مدت کوتاهى مهماندار برگشت و گفت که در قسمت درجه دو هواپیما هیچ جاى خالى دیگرى نیست ... ولى به هرحال با خلبان صحبت میکنم.بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت : «جناب خلبان گفتند که یک جاى خالى در قسمت درجه یک میباشد
ولى در قوانین شرکتهای هواپیمائى به هیچ وجه امکان انتقال یک مسافر از
قسمت درجه دو به قسمت درجه یک نیست.ولى از طرفى هم نشاندن یک مسافر محترم در کنار یک شخص ناخوشایند، یک جنجال و اقدامى غیر انسانیست! به همین دلیل جناب خلبان با انتقال از قسمت درجه دو به درجه یک موافقت کرده اند».
 به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود.قبل از اینکه خانم مسافر بتواند جوابى بدهد ،مهماندار همواپیما رو به مرد سیاه پوست نمود و با لحن محترمانه اى گفت : «آقاى محترم! اگر لطف کنید و وسایل شخصى خودتون رو جمع کنید تا من شمارا به قسمت درجه یک هدایت کنم... همانطور که جناب خلبان گفتند، اص? کار انسانی و درستی نیست که شما در کنار یکشخص ناخوشایند و نا محترم بنشینید»! بعد از بیان این جم?ت، تمام مسافران که شاهد این ماجرا بودند، این عمل روبا دست زدن هاى طو?نى تائید و تشویق کردند. و آن خلبان که نامش (دنیس گورالیدو) بود نیز به دلیل این حرکت زیبا و انسان دوستانه به سِمت رئیس شرکت هواپیمایى ائرفرانس انتخابشد.
هنوز هم که در سال 2015 هستیم لوحهای تقدیر و سپاس از او در دیواره های دفتر کارش خودنمایی میکند.
همه م? توانند تحصیلات عالی داشته باشند، اما همه " فهم?ده " نم? شوند؛ «باسواد? ?ک مهارته اما فهم?دگ? ?ک فض?لت»! ...
 همه ?اد م? گ?رند زندگ? کنند اما همه نم? توانند ز?با زندگ? کنند؛ «زندگ? ?ک عادته اما ز?با زندگ? کردن یک فض?لت» ...

  

 باز نویسی وََ تدوین : عـبـــد عـا صـی