سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

میــراث پـر درد سر ( 2 )

 

میــراث پـر درد سر ( 2 )

تو همین ، هیر وٌ بیر که مشتی سلیم داشت این بابا رو نصیحت میکرد ، قاصدی از دهات دور وارد امامزاده شد وٌ بعد از چاق سلامتی با مرد غریبه گفت :

__ اهل ده « والا » همگی سلام رسوندن و گفتن : مرحوم کربلائی مصطفی ، همون پسر عمهء بابات  ، برای ما خیلی عزیز بوده و راضی نیستن تن اون خدابیامرز تو قبر بلرزه ، اونم ، بخاطر این آبروریزیای تو ، بدت نیاد حاجی جبار ، صداش تو هزار تا شهر وٌ آبادی پیچیده ؛ اونم واسهء برای یه مٌشت کاه وٌ جو!

مشتی سلیم هم به کمک قاصد ده والا اومد وٌ گفت :

__ حاجی ، والاه ، حق با این همشهریته ، خدا خودش کریم وٌ رحیمه ، و از بٌخل وٌ لئامت بدش میاد.

__ کدوم بخل!؟ کدوم لئامت!؟ نامسلمونا ، بـٌهتون نزنین ؛ مگه علوفه ای هم مونده که خرج این الاغ واموندهء موروثی نمیکنم! ...

__ با آ زم تو ، ساز خودتو میزنی ، جبا آ آ ر! انصاف هم خوب چیزیه.

__ مشتی ، این دیگه عادت کرده ؛ پدر بیامرز ، دیگه نمیگه که من ِ گدای یه لا قبا از قبل همین ارثیه ، برا خودم اربابی شدم وٌ سر وٌ سامونی گرفتم. حالام ، غمی نیس ؛ اهالی ده والا با هزار سختی پول و پَـله ای جمع کردن واسهء علوفهء این حیوون که از گشنگی تلف نشه! دیدم اینجا وسط مسیر همیشگی جباره ، پولو دادم به مش قربون ، علاف همین آبادی ، تا سه سال ، سالی سه خروار علوفهء این زبون بستهء اسیر رو میده ، دیگه که غمی ات نیس حاجی جبار!؟

__ میگم که این ، خرج نعلبندی وٌٌ تیمار وٌ ...

مشتی سلیم ، دیگه طاقت نیاورد وٌ غـٌـرّیـد که :

__ شرم وٌ حیام خوب چیزیه! مردم ملاحظهء ریش سفیدت رو میکنن و چیزی نمیگن ؛ بعد تو یه جـٌو مروت وٌ انصاف نشون نمیدی. جَـلدی برو علوفهء این زبون بسته رو بگیر بیار تا تلف نشده.

__ راس میگی مشتی! یک هفتهء آزگار ِ که از کار و کاسبی افتادم!!! ...    

 

 « نوشته : عـبــد عـاصـی »

 

    بازگشت به وبـلاگـهــای مـن