شـیـر ِ رَبـّانـیـسـتی
شـیـر ِ رَبـّانـیـسـتی
از على آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مُطهر از دَغـَل
در غزا بر پهلوانى دست یافت
زود شمشیرى برآورد و شتافت
او خـَدو انداخت بر روى عـلى
افتخار هر نبى و هر ولى
آن خـَدو زد بر رخى که روى ماه
سجـده آرد پیش او در سجـدهگاه
در زمان انداخت شمشیر آن على
کرد او اندر غزائـش کاهـلى
گشت حـیـران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو وُ رَحمت بى محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتى
از چه افکندى مرا بگذاشتى
آن چه دیدى بهتر از پیکار من
تا شُـدَ ستى سُست در اِشکار ِ من
آن چه دیدى که چنین خشمت نشست
تا چنان برقى نمود و باز جست
آن چه دیدى که مرا در عکس دید
در دِل وُ جان شعلهاى آمد پدید
آن چه دیدى برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان
در شجاعت شیر رَبـّانـیـستى
در مُـروّت ، خود که داند کیستى
« مـولانـا مـولـوی »
این داستان را همچنین ، غزالى در کیمیاى سعادت ، و محقق ترمذى در معارف ، و مؤلف ِ تاریخ الفخرى ، آورده اند.
« تهیه و تدوین: عـبــد عـا صـی »