سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

بُــز ورزشکار!؟

 

بُــز ورزشکار!؟

       همسایهء « شَر خَر » بعد از اینکه جناب خسیس خان در رو باز کرد همراه با چاق سلامتی وُ چرب زبونی گفت :

       ـــ ببخشید آ آ ... میشه اون طناب تون رو امروز قرض بدین؟

       ـــ شرمندم! ۰۰۰ بُــزمون بُـرده صخره نوردی!!!

&&&&&&&&&&&&&&

 

 

ارباب خوشخواب

       پیر مردی که با هزار هول و هراس تو ویلای ساحلی اش از خواب پریده بود ، بعد از اینکه متوجه شد که مرد پشت در ، یکی از آدمای محلّیه که از زنش خبری آورده ، در رو باز کرد و با اخم وُ تَخم گفت :

       ـــ چه خبره اینوقت روز خواب منو آشفته کردی؟

       ـــ ارباب ، خانوم تون! میگن تو دریا غرق شده.

       ـــ اون از این حماقتا زیاد میکنه!!! نمی تونستی بعد از خوابم اینو بگی!؟ ...  

 

&&&&&&&&&&&&&&

 

مصیبت شب عـید

 

       شب کریسمس بود وُ بابای خونه با همکاری عیال مربوطه سر این موضوع بحث میکردن که چقدر جمعیت دنیا زیاد شده وُ چقدر هم بلا و مصیبت نازل میشه. بعد، مادر نتیجه گیری کرد که همه این مصیبت ها بخاطر زیاد شدن گناههای بشر دو پاست۰ بعد، آق بابا به هوای وارسی دود کش اجاق دیواری ( شومینه ) ، از اتاق رفت بیرون۰ طولی نکشید که صدای یک تیر اومد؛ بعد، بابای خونه هفت تیرش رو مخفی کرد وُ اومد پیش اهل و عیالش وُ گفت :

       ـــ اینم یه مصیبت دیگه!؟ ... خدا از گناهش بگذره، بابا نوئل همین الان خودکُشی کرد!!!

« الهام از:  وبلاگ کلیز » 

&&&&&&&&&&&&&&

 

همت نادر!

       روزی نادرشاه با سید هاشم خارکن از عرفای نجف، ملاقات کرد. نادر به سید هاشم روکرد و گفت: شما واقعاً همت کرده اید که از دنیا گذشته اید.
       سیدهاشم با سادگی تمام گفت: برعکس، همت را شما کرده اید که از آخرت گذشته اید!

       « آفتاب نیوز »

&&&&&&&&&&&&&&

 

جراح ولخرج!؟

        پیر مرد دهاتی که مجبور شده بود خودشو به چاقوی جراحی بسپاره وُ از بد روزگار، بیمه هم نبود، هی به دکترش اصرار میکرد که ملاحظه شو بکنه وُ تخفیفی بده. آخرش مجبور شد وُ یه دروغی هم گفت:

       ـــ دکتر جون مریض خودتونم ، دفه قبل هم شما آپاندیسم رو عمل کردین!؟

       ـــ اگه ساعت طلام رو تو شیکم تو جا گذاشته باشم،  ده درصد هم بهت تخفیف میدم!!! ...

&&&&&&&&&&&&&&

 

حقّ دوستی

       دوتا دیوونه داشتن از بهشت وُ جهنم حرف میزدن، اولی میگه:

       ـــ خوش بحالت، تو یه چشم داری وُ نصف من گناه کردی!

       دومی به یک آن حق دوستی رو بجا آورد وُ گفت:

ـــ با دو تا چشم کور که دیگه گناهی بحسابت نمیذارن!!!

&&&&&&&&&&&&&&

 

رخت چرک ها

       یه مست کم جنبه، میره ایستگاه تاکسی وُ خودشو تو تاکسی جلوئی میندازه وُ میگه:

       ـــ چرا این لَگن رو راه نمیندازی؟!

       ـــ برو فردا بیا، رختشور مون مریضه!!!

« اثـر: عـبــد عـا صـی »