• وبلاگ : در دوران بـــرزخي ...
  • يادداشت : نقاب وُ خنجر از پشت!؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + درويش مصطفا 

    درووووود بر حضرت ِ پدر

    والله عرض شود که : بنايي داشتيم و داريم – يا همون تعميرات ! حضرات دارند يه نموره مدل ِ منزل را عوض وکنن . تا چه شود ؟! الله اعلم ...

    آن حضرت ِ فوت شده ي کذايي ، حاج آقا مرواريد – مشهد – بود که ذيل ِ زيارت رفته بوديم ديدنشون . چند ساعت بعد از رفتنمان ايشان فوت کرد ( حکماً از خيري پا قدممان بوده ! ) آدم ِ خيري بوده ولي زياد از مدل خانواده شان خوشم نيامد ... فردايش پيش از تشييع جنازه رفتيم منزلشان و کلي تحويلمان گرفتند . تو صحن ِ آزادي – کفشداري هشت – خاکشان کردند .

    مي گويم اين درويشچه ي شما تو خواب هم دست از اين افاضات ِ حکيمانه و عالمانه اش بر نمي دارد هااااااااا !! قدرش را بدونيد که طالعش بسااااااااااااا خير است ! ...

    راجع به فرار اين مغزها – و به قول ِ رضاي اميرخاني : نشت نشا – هم هميشه يک تذکره از حضرت ِ علي ( عليه السلام ) آويزه ي گوشم هست :

    شهرى تو را از شهر ديگر بهتر نيست . بهترين شهرها آن بود كه در آنت آسايش زندگى است .

    آدم مي تواند هرجاي اين زمين خدا ، اصالت و ريشه و فرهنگش را با خودش داشته باشد و مي تواند تو خاک ِ خودش باشد و حلقه به گوش بيگانه .

    بگذاريم و بگذريم که سخن بسيار است ...

    يا علي مددي

    پاسخ

    سلام عليکم.اصل وُ اساس کار بر داشتن آرامش خاطر وَ جلب رضايت خضرت حق است. والسلام ،غـبـــد عـا صـي.