سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دوران بـــرزخی ...

انشاالله که این وبلاگ بتواند وسیله-ای خدا-پسند برای اطلاع-رسانی صحیح وَ در جهت تحکیم انقلاب اسلامی وَ جمهوری اسلامی باشد ؛ والسلام علیکم من تبع الهدی ...

اگر این خانواده-ها رانت-خوار باشند، پس ...

 

 

 الو الو کربلا ...


الو الو کربلا/ دویدم وُ دویدم
سر کوچه رسیدم/ بند دِلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم/ بابا میون کوچه
افتاده بود رو زمین/ مامان هَـوار می‌زد
شوهرمُو بگیـرین/ مامان با شیون وُ داد
می‌زد تویِِ ِ صورتش/ قــَسـَم می‌داد بابا رو
به فاطمه، به جَـدّش/ تو رو خدا مرتضی
زشته میون کوچه/ بچه داره می‌بینه، تو رو به جون بچه

 بابا رو دوره کردن/ بچه‌های محله
بابا یهو دَویدوُ / زد تو دیوار، با کـَلّه
هی تند و تند سرشوُ / بابا می‌زد به دیوار
قسم می‌داد حاجی‌ رو / حاجی گوشی‌و بردار
نعره‌های بابا جون / یه هو پیچید تو گوشم
الو الو کربلا / جواب بده به گوشم
مامان دَویدوُ از پشت / گرفت سر بابا رو
بابا با گریه می‌گفت / کشتند بچه‌ها رو
بعد مامان ‌وُ هولش داد / خودش خوابید رو زمین
گفت که: مواظب باشید / خمپاره زد بخوابید
الو الو کربلا / کمک می‌خوام، حاجی جون
بچه‌ها قیچی شدن
/ تو سینه و سرش زد
هی سرشو تکون داد / رو به تماشاچیا
چشماشو بست و جون داد
بعضی تماشا کردن / بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابا / فقط امروز وُ دیدن
جلو بابا دویدم / بالا سرش رسیدم
از درد غربتِ اون / هی به خودم پیچیدم
درد غربت بابا / نشونه‌های درده
درد غربت بابا / غنیمت از َنبرده
شرافت وُ خون وُ دل / نشونه‌های مَرده
ای اونایی که هنوز / دارید بهش می‌خندید
برای خنده‌هاتون / دردشوُ می‌پسندید
امروزشوُ نبینید / بابام یه قهرمونه
یه روز به هم می‌رسیم / بازی داره زَمونه
موج ِ بابا کلید ِ / قفل ِ در ِ بهشته
یه روز پشیمون می‌شید / که دیگه خیلی دیره
گریه‌های مادرم / یَقه-تونو می‌گیره

 
« مرحوم بهزاد سپهر »
 

 

 اگر این خانواده-ها رانت-خوار باشند، پس ...

برای مرجع روی عنوان کلیک کنید


   وقتی مادری 70 ساله بخواهد از قصه پر غصه اش بگوید. مادری که از دار دنیا برایش یک دخترمانده و دو نوه از پسری که سال های سال قبل هدیه اش کرده. سال های جنگ و شهد شیرین شهادت. نه فقط پسرش که همان سال ها ، همسرش را هم از دست داده تا
هم همسر شهید باشد و هم مادر شهید.
سال هاست از جنگ گذشته و کم نمی شنوی این حرف را که بابا این ها هم یکی از فامیلشان را 30 سال قبل از دست دادند تا یک عمر می خواهند از رانتش استفاده کنند. دانشگاه شان که مجانی است و بی کنکور ، حقوق و مزایای شان که و ...
ا
ما اقلا برای من ، این اولین بار نیست که می شنوم از مشکلات خانواده های معزز شهدا. از دردها ، رنج ها و بی مهری هایی که می بینند . سوزناک است وقتی می شنوی که می گوید:« با دخترم رفتیم ساختمان بنیاد ؛ 5 ماه است که حقوق مان را نداده اند. قبل عید رفتیم که پس این پول ما چی شد؟ کم مانده بود پرت مان کنند بیرون که چرا نظم را به هم ریخته ایم. چرا می گوییم پولمان دیر شده. می گویند نرم افزار عوض کردند و این باعث شده پرداخت ها به مشکل بخورد . پس چرا این تغییر نرم افزار باعث نمی شود به ما کمی حقوق بیشتر بدهند؟»
این البته اولین بار نیست که با صحنه ای شبیه به این روبرو می شدم که
همین دو هفته قبل ، جانبازی را می دیدم که فرزندی معلول از بیماری های خاص داشت و فریاد می زد و اشک می ریخت که چرا درخواستش برای داشتن وامی 700 هزار تومانی را رد کرده بودند و ... و اصلا چرا راه دور برویم همین جا بین همکاران مان ، دوستی هست که جانباز شیمیایی ست و می گوید هیچ وقت پایم را در سازمان بنیاد نمی گذارم چون همیشه دغدغه دارم که بروم دعوایم شود.
قصه حقوق و تاخیرش اما تنها بخشی کوچک بود از درد این مادر و دخترش که حالا سال های عمرش به تعداد سال های پیروزی انقلاب است. دختری که او
همان شب عید برای درمانش همه حقوقی که وقتی به اندازه یک ماه از 5 ماه طلبی را که داشته ، کلی هم رویش گذاشته تا بتواند آمپول های دخترش را بگیرد. آمپول های گرانقیمت درمان بیماری M.S. آمپول هایی گرانقیمت با قیمتی بیش از یک میلیون تومان که بنیاد حمایت از بیماری های خاص تنها رقمی جزئی از آن را برای شان متقبل شده بود.
قصه بردن عریضه به رئیس جمهور و دست خطی که ارائه اش به وزیر بهداشت خیلی گره گشا نبوده
و بغض های مادری که می خواهد این حرف ها نوشته شود ، کم نیستند آدم هایی چون این مادر که از انقلاب و آرمان هایش ، همه آنچه داشته اند را گذاشته اند اما عایدی شان تنها سهیم شدن در غر و لندهای مردمی بوده که فکر می کنند خانواده های عزیز شهیدان ، رانت های آنچنانی دارند اما...

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی