شروع محشر ِ کبرای دیگر ...
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع محشر ِ کبرای دیگر ...
گفتم که عُمر ماه صَفَر رو به آخر است / دیدم شروع محشر ِ کبرای دیگر است
گردون شده سیاه وُ، فضا پر زدود وُ آه / تاریک تر ز عرصه-ی ِ تاریک محشر است
گرد ِمَلال بر رخ اسلام وُ مسلمین / اشک عزا به دیده زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر / دیدم که روز، روز عزای پیَمبَر است
پایان عُمر سَید وُ مولای کائنات / آغاز دور غربت زهرا وُ حیدر است
قرآن غریب وُ فاطمه از آن غریب تر / اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی / چشم حَسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا وُ گریه زینب نظاره کن / مانند پیروُهن جگر خویش پاره کن
زهرا به خانه وُ مَـلـِک الموت پشت در / از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن وُ ای عجب / بی اذن فاطمه نَنَهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه / در باز کرد وُ اشک فرو ریخت از بَصَر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش / مَحو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حَسن چکیده به رُخسار مصطفی / روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار / بر روی دوش خویش به هر کوی وُ هر گذر
زد بوسه ها به حَلق حسین وُ لبِ حسن / از جان وُ دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس وُ اشک و آه / گاهی ز طشت وُ گاه ز گودال قتلگاه
عکس، تهیه وَ تدوین :عـبـــد عـا صـی